[b]ماجرای ولادت امام رضا(ع) از زبان مادرش/لقبی که امام کاظم(ع) به همسرش داد
نجمه خاتون مادر امام رضا(ع) درباره ولادت فرزندش اینچنین میگوید: وقتی آن فرزند را به دنیا آوردم، او در همان لحظه اول، دست خود را بر زمین نهاد و سر مبارکش را به سمت آسمان بالا برد و آنگاه لبهای مبارکش حرکت کرد.
همانگونه که مرحوم صدوق، در حدیث شماره دوم از احادیث مرتبط با این موضوع (در کتاب عیونالاخبار) با سند معتبر خود از شخصی به نام «علی بن میثم» نقل کرده است، پس از آن که امام کاظم(ع) آن کنیز خوش اقبال را خریداری کرد و تحویل مادرش حمیده خاتون داد، روزی بانو حمیده خاتون، خطاب به فرزندش امام کاظم(ع) گفت: ای فرزندم، همانا من در شأن و منزلت، هیچ زنی را بهتر از «تکتم» در مدینه نمیشناسم و شک ندارم که به زودی از آن بانو، فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین انسانها در روی زمین خواهد بود، پس تو با او ازدواج کن و حرمت او را مراعات کن.
به این ترتیب، آن بانوی مخدره و مکرمه، به عقد دائمی بهترین خلائق روی زمین یعنی امام هفتم شیعیان، امام کاظم(ع) در آمد و زندگی مشترک و پر افتخار خود را با آن حضرت، رسما شروع کرد.
البته در اینکه، آیا هنگام تزویج آن بانو، پدر بزرگوار امام کاظم(ع) یعنی وجود نازنین امام صادق(ع) هنوز زنده بودند یا نه؟ اطلاع خیلی صریح و دقیقی در دست نیست، ولی احوال و قرائن موجود در روایات، نشان میدهند که گویا آن حضرت در این هنگام، به شهادت رسیده بودند.
اما هر چند که آن بانوی مکرمه، از قید اسارت و کنیزی و نگرانیهای مرتبط با آن، دیگر خلاصی یافته بودند و از طرفی دیگر، در مکتب تربیت و تعلیم بانو حمیده و در بیت سراسر نورانی و باصفای امام(ع) تقریباً به یک طمأنینه و سکینه قلبی بالایی رسیده بودند، ولی به دلیل موقعیت خاص زندگی امام کاظم(ع) و ظلم و فساد و آزارهای پیدرپی حاکمان غاصب در حق این خاندان، این بانوی بزرگوار در معرض امتحاناتی دیگر، قرار گرفته بودند و در واقع، پس از شهادت امام صادق(ع)، هر چند برای مدتی بسیار کوتاه، برای آنکه خلیفه وقت، شورشهای احتمالی علویان و شیعیان را فروکش کند، از ظلم و آزار و فشارهای خود کاست، ولی پس از مدتی کوتاه، به خاطر بیم از رویکرد علویان و شیعیان به سمت امام کاظم(ع) و بیعتهای پنهانی با آن حضرت و به عبارتی دیگر، به خاطر ترس از موقعیت آن امام(ع)، دوباره به ظلم و ستم و فشار و اذیت خود ادامه داد.
از این رو باید گفت زندگی بانو تکتم در بیت امام(ع) از همان لحظه اول، با مشکلات زیادی همراه بود و در واقع آن بانو، از طرفی با صبر و استقامت در این سختیها و از طرفی دیگر، با سعی بلیغ در خدمت به آن امام بزرگوار، روز به روز، به شأن و منزلت خود در نزد خداوند متعال میافزود.
ماجرای ولادت امام رضا(ع)
تقریباً پس از گذشت نه ماه از زندگی مشترک امام کاظم(ع) با آن بانوی مکرمه، سرانجام آن وعدهای که رسول اکرم(ص) و وجود نازنین امیرالمؤمنین(ع)، در عالم رؤیا به آن حضرت داده بودند محقق گشت و مولودی بسیار مبارک و نورانی که از همان ابتدای ولادت خود کرامات و معجزات الهی را به نمایش گذاشت، از آن بانو متولد شد.
بانو تکتم، در طول مدتی که به اولین فرزند خود امام علیبن موسیالرضا(ع) حامله بود، مدام معجزات و کرامات آن مولود را در رحم خود و سپس موقع تولد و بعد از آن در طول تربیت آن فرزند، با چشمان خود میدید و کاملاً فهمیده بود که این نوزاد و کودک نورانی، کاملاً با کودکان دیگر متفاوت است و به همین خاطر، بخت و اقبال بسیار بلندی در انتظار او نشسته است.
ماجرای ولادت امام رضا(ع) از زبان مادرش
او خود در روایتی (که مرحوم صدوق و بسیاری از مورخان دیگر آوردهاند) گفته است: «لَمّا حَمَلْتُ بِابْنِی عَلِیٍّ، لَمْ أَشْعُر بِثِقْلِ الْحَمْلِ وَکُنْتُ أسْمَعُ فِی مَنامِی تَسْبیحاً وتَهْلیلاً وتَمْجیداً مِنْ بَطْنی فَیُفْزِ عُنی ذلِکَ ویُهَوِّلُنِی فَإذَا انْتَبَهْتُ لَمْ أسْمَعْ شَیْئاً»
موقعی که من به فرزندم علی(ع) حامله شدم، سنگینی حمل او را احساس نمیکردم و موقع خواب، صدای تسبیح (سبحانالله) و تهلیل (لاالهالاالله) و تمجید (الحمدلله) او را از بطن خود میشنیدم و میترسیدم، ولی وقتی بیدار میشدم، دیگر چیزی نمیشنیدم.
آن بانوی بزرگوار، با مشاهده این کرامات و معجزات، پیوسته روز شماری میکرد تا مدت حمل آن فرزند نورانی به پایان رسد و شاهد به دنیا آمدن آن مولود موعود باشد و طبیعتاً، وجود نازنین امام کاظم(ع) نیز، قبل از به دنیا آمدن آن فرزند، از شأن و منزلت آن مولود، برای آن بانوی مکرمه سخن گفته بود و به او وعده داده بود که چه مولود بزرگوار و صاحب منزلتی از وی به دنیا خواهد آمد.
به همین جهت، آن بانوی مخدره، بیش از هر مادر دیگری مواظب طفل خود در بطنش بود تا اندک آسیبی به وی نرسد و چیزی از نورانیت آن کاسته نشود، تا اینکه بالاخره در یازدهم ذیقعده سال 148 هجری قمری، اولین فرزند آن بانوی مکرمه یعنی وجود نازنین امام رضا(ع) دیده به جهان گشود و دل همه شیعیان و علویان را مملو از سرور کرد.
آن بانوی بزرگوار، خود در این زمینه گفته است: «فَلَمّا وَضَعْتُهُ عَلَی الأرْضِ وَاضِعاً یَدَهُ عَلَی الأرّضِ رَافِعاً رأسَه إلَی السَّماءِ یُحَرِّکُ شَفَتَیْهِ کَأَنَّهُ یَتَکَلَّمُ».
وقتی آن فرزند را به دنیا آوردم، او در همان لحظه اول، دست خود را بر زمین نهاد و سر مبارکش را به سمت آسمان بالا برد و آنگاه لبهای مبارکش حرکت کرد، به گونهای که گویا (با خداوند متعال) سخن میگفت.
جملهای که امام کاظم(ع) بعد از ولادت امام رضا(ع) به همسرش گفت
در این هنگام بود که امام کاظم(ع) با سرور و خوشحالی وارد زادگاه فرزند معصومی شد و خطاب به آن بانوی مکرمه، چنین فرمود: «هَنِیئاً لَکِ یَا نَجِمةُ، کَرَامَةَ رَبِّکِ»، ای نجمه، گوارا باد بر تو این کرامت پروردگار.
سپس آن بانو میگوید: آنگاه من آن طفل نورانی را در پارچه سفیدی پیچیدم و آن را به آغوش پدرش دادم و آن حضرت، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس از اطرافیان خود اندکی آب فرات خواست و لبها و زبان مبارک آن مولود را به آب فرات تیمم فرمود و پس از آن دوباره آن فرزند را به من تحویل داد و فرمود: «خُذِیِه؛ فَإنَّهُ بَقِیَّةَ اللهِ فِی أَرْضِهِ»، فرزندت را تحویل بگیر، که همانا او رحمت پایدار خداوند بر روی زمین است.
لقب «طاهره»، مدال افتخار آن بانو از سوی امام(ع)
نقل شده است که وجود نازنین امام کاظم(ع) پس از به دنیا آمدن اولین فرزند خود- امام رضا(ع)- به بانو تکتم لقب «طاهره» را اعطا کرد و این در واقع، بهترین مدال افتخار او از ناحیه امام معصوم(ع) محسوب میشود که نشان از نهایت پاکی سیرت وی دارد.[/b]
زندگینامه امام زین العابدین (ع)
نام: على بن الحسین
کنیه: ابوالحسن و ابومحمد.
القاب: زین العابدین، سید الساجدین، سجّاد، زکىّ، امین و ذوالثفنات.
به خاطر عبادت زیاد و سجدههاى طولانىِ امام زین العابدین (ع)، پینهاى در پیشانىاش بسته بود. از این رو، به وى «ذوالثفنات» لقب دادند.
منصب: معصوم ششم و امام چهارم شیعیان.
تاریخ ولادت: نیمه جمادى الثانى سال 38.
در مورد تاریخ ولادت آن حضرت، اختلاف است. غیر از تاریخ مزبور، مورخان روز و ماه ولادت آن حضرت را، پنجم شعبان یا نیمه جمادى الاولى یا هفتم شعبان و یا نهم شعبان ذکر کردهاند. در مورد سال ولادت آن حضرت نیز برخى سال 37 و برخى سال 36 هجرى را ثبت کردهاند.
امام زین العابدین (ع) دو سال پیش از شهادت امیر المؤمنین، على بن ابىطالب(ع) چشم به جهان گشود.
محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى). برخى مورّخان گفته اند که محل تولد آن حضرت در کوفه بوده است؛ زیرا در آن هنگام، همه افراد خانواده امام على (ع) در کوفه به سر مىبردند.
نسب پدرى: امام حسین بن على بن ابىطالب (ع)
نام مادر: شهربانو، یا شاه زنان، دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه از سلسلهساسانیان در ایران که در زمان خلافت امام على (ع) و به قولى در عصر خلافت عمر یا عثمان به اسارت مسلمانان در آمده و با اختیار خویش، همسرىِ امامحسین (ع) را پذیرفت. این بانوى بزرگ در ایام نوزادى امام زین العابدین(ع) درگذشت.
مدت امامت: از زمان شهادت پدر بزرگوارش امام حسین (ع)، در محرم سال 61 تا محرم سال 95 هجرى، به مدت 34 سال.
تاریخ و سبب شهادت : دوازدهم (یا هیجدهم یا بیست و پنجم) محرم سال 95 یا 94 هجرى، در سن 55 سالگى، به خاطر زهرى که ولید بن عبدالملک به آن حضرت خورانید.
محل دفن: قبرستان بقیع، در مدینه مشرفه، در جوار قبر عمویش، امام حسن مجتبى (ع)
هم اکنون قبور مشرفه چهار امام معصوم(ع)، امام حسن مجتبى(ع)، امام زینالعابدین(ع)، امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در کنار هم مىباشد.
همسران: فاطمه، دختر امام حسن مجتبى و چند ام ولد.
فرزندان:
الف) پسران: 1. امام محمد باقر (ع). 2. زید شهید. 3. عبدالله باهر. 4. عمر أشرف. 5. حسین اکبر. 6. عبدالرحمن. 7. عبید الله. 8. سلیمان. 9. حسن. 10. حسین اصغر. 11. علىاصغر. 12. محمد اصغر
دختران 1. خدیجه. 2. فاطمه. 3. علیّه. 4. ام کلثوم
چرا برخی قرآن خوانان اینقدر گناه می کنند ؟
خیلی از آدما رو میشناسم که با وجود این که با قرآن مانوسند،با این حال از روحانیون و انسان های با ایمان زیاد خوششون نمیاد و به قول خودشون خیلی از آدمای گناهکار از اونا بهترند!! آیا این گونه افراد مشمول این آیه میشوند؟
چرا برخی قرآن خوانان اینقدر گناه می کنند ؟
آیه 51 نساء می فرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ أُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذینَ آمَنُوا سَبیلاً (نساء/51)
آیا به کسانى که بهرهاى اندک از [دانش] کتاب [تورات و انجیل] به آنان داده شده ننگریستى که به هر معبودى غیر خدا، و هر طغیان گرى ایمان مى آورند؟! و درباره کسانى که کافر شده اند، مى گویند: آنان از کسانى که ایمان [به قرآن و پیامبر] آورده اند، راه یافته ترند
خیلی از آدما رو میشناسم که با وجود این که با قرآن مانوسند،با این حال از روحانیون و انسان های با ایمان زیاد خوششون نمیاد و به قول خودشون خیلی از آدمای گناهکار از اونا بهترند!! آیا این گونه افراد مشمول این آیه میشوند؟
پاسخ شما را ضمن بیان سه نکته عرض می کنم:
(نکته اول:)
آیه مورد اشاره، با توجه به شأن نزولی که درباره آن آمده، یکى از صفات ناپسند یهود را منعکس مى کند که آنها براى پیشبرد اهدافشان آن چنان سازشکارى با هر جمعیتى نشان مى دادند که حتى براى جلب نظر بت پرستان در برابر بتهاى آنها سجده مى کردند و آنچه را که در باره عظمت اسلام و صفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) در تورات خوانده بودند زیر پا مى گذاشتند و حتى براى خوش آیند بت پرستان، آیین خرافى آنها را بر اسلام ترجیح مى دادند، با اینکه یهودیان اهل کتاب بودند و قدر مشترکشان با اسلام به مراتب بیش از بت پرستان بود، لذا آیه کریمه می فرماید: آیا ندیدى کسانى را که سهمى از کتاب خدا داشتند، اما در برابر بت سجده کردند و به طغیانگران اظهار ایمان نمودند و به این هم قناعت نکردند، بلکه به کفار گفتند: راه شما از مسلمانان به هدایت نزدیک تر است!
سپس در آیه بعد، سرنوشت این گونه سازشکاران را بیان کرده و مى فرماید: آنها کسانى هستند که خدا آنان را از رحمت خود دور ساخته و کسى که خدا او را از رحمت خویش دور کند، هیچ یاورى براى او نخواهى یافت.
از پیامبر اکرم پرسیدند: آیا انسان با ایمان ممکن است (گاهى) ترسو باشد؟ فرمود: آرى، باز پرسیدند آیا ممکن است (احیاناً) بخیل باشد؟ فرمود: آرى، پرسیدند آیا ممکن است کذاب (بسیار دروغگو) باشد؟ فرمود نه. چرا که دروغ از نشانه هاى نفاق است و نفاق با ایمان سازگار نیست
این آیات گرچه در باره جمعیت خاصى نازل شده ولى مسلما اختصاصى به آنها ندارد و تمام افراد سازشکار را که براى نیل به مقاصد پست، شخصیت و حیثیت خود و حتى ایمان و اعتقاد خویش را قربانى مى کنند، شامل مى شود؛ این گونه سازشکاران، در دنیا و آخرت از رحمت خداوند دورند و غالبا با شکست مواجه مى شوند. این روحیه هنوز هم در این قوم به شدت باقیست و براى رسیدن به اهداف خود، از هیچ گونه سازشکارى در تحت هر شرائطى روى گردان نیستند! (تفسیر نمونه، ج3، ص: 417/ با تلخیص و تصرف)
(نکته دوم:)
نوعا کسانی که با قرآن مأنوسند و اهل طاعت و عبادتند، نسبت به اهل ایمان و از جمله روحانیون، حسن نظر دارند؛ با آنها انس دارند، ارتباط دارند، نشست و برخاست دارند و این حاصل همان آموزه های دینی و قرآنی در چگونگی رفتار با برادران ایمانی است.
به واقع بنده از این دسته افرادی که شما مثال می زنید زیاد سراغ ندارم؛ آدمهایی که اهل ایمان اند اما در عین حال از اهل ایمان فراری اند و نسبت به آنها بدبینند! اهل تلاوت قرآن اند اما از عمل به سفارشات قرآن درباره اهل ایمان گریزانند!
اینکه اهل ایمان برادر یکدیگرند:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (حجرات/10)
مؤمنان برادر یکدیگرند
اینکه باید نسبت به برادران ایمانی خود حسن ظن و حسن نظر داشته باشیم:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (حجرات/12)
اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است
و دستوراتی از از قبیل.
نتیجه اینکه نماز خواندن و روزه گرفتن و ادعای مسلمانی و شیعه اهل بیت بودن، کاری ساده و آسان است اما عیار راستین مسلمانی و ایمان، در انجام عادت گونه این اعمال نیست بلکه در اموری است که نشان عملی از هویت ایمانی و اعتقادی افراد دارد
(نکته سوم:)
البته نکته ای در اینجا وجود دارد و ممکن است بدبینی افرادی که شاهد مثال شما هستند هم ناشی از آن باشد و آن وجود افرادی است که ادعای «دین داری» و «اهل ایمان بودن» می کنند اما در عمل بر خلاف آنچه که ادعا می کنند، رفتار می نمایند! این افراد دارای نوعی نفاق پنهان هستند که این نفاق از یک سو ، _ خواسته یا ناخواسته _ بین گفتار و کردارشان گسلی بزرگ ایجاد می کند و رفتاری غیر از آنچه بدان امر یا نهی می کنند، انجام می دهند و از سوی دیگر، به خاطر این دوگانگی رفتار و عمل، آثار سوئی بر ذهن برخی دوستداران دین و ایمان باقی می گذارند.
این مطلب مهم را با بیانی دیگر توضیح می دهم؛ توجه فرمایید:
گاهی گفته می شود: بعضی نماز می خوانند و روزه می گیرند و ادعای دین داری هم دارند اما اعمال خلاف شرع هم انجام می دهند! این گونه رفتار چه توضیحی دارد؟ آیا چنین اعمال و رفتاری، نشان مسلمانی است و آیا مورد رضای حق تعالی می باشد؟
برای توضیح این مطلب، توجه شما را به روایات ذیل جلب می کنم که به خوبی پاسخ این مسأله را برای ما روشن می کند:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ مُنَافِقاً وَ إِنْ صَامَ وَ صَلَّى وَ زَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ مَنْ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ وَ إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ 1
امام صادق (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این روایت را نقل فرمودند:
سه چیز است که در هر کس باشد منافق است، هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند، و خود را مسلمان بداند: کسى که در امانت خیانت کند، و در سخن دروغ گوید، و به هنگام وعده تخلف نماید.
البته ممکن است به ندرت گناهان فوق از اهل ایمان هم صادر شود و سپس توبه کنند، ولى استمرار آن نشانه روح نفاق و منافق گرى است.
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) یَکُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً قَالَ نَعَمْ قِیلَ وَ یَکُونُ بَخِیلًا قَالَ نَعَمْ قِیلَ وَ یَکُونُ کَذَّاباً قَالَ لَا 2
از پیامبر اکرم پرسیدند: آیا انسان با ایمان ممکن است (گاهى) ترسو باشد؟ فرمود: آرى، باز پرسیدند آیا ممکن است (احیاناً) بخیل باشد؟ فرمود: آرى، پرسیدند آیا ممکن است کذاب (بسیار دروغگو) باشد؟ فرمود نه. [چرا که دروغ از نشانه هاى نفاق است و نفاق با ایمان سازگار نیست.]
امام صادق (علیه السلام) فرمود: مؤمن کسی است که همسایه اش از ستم و خشم او در امن باشد.
(عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ الْمُؤْمِنُ مَنْ آمَنَ جَارَهُ بَوَائِقَهُ قُلْتُ وَ مَا بَوَائِقُهُ قَالَ ظُلْمُهُ وَ غَشْمُهُ) 3
پیامبر اکرم (ص) فرمود: چنین کسی داخل بهشت نمی شود 4
و امام رضا (علیه السلام) فرمود: چنین کسی از ما نیست. 5
در بعضى از روایات نیز وارد شده که شخص زناکار در آن لحظه اى که مرتکب این عمل مى شود از ایمان تهی می گردد:
قال رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) ... لا یزن الزانى حین یزنى و هو مؤمن و لا یسرق السارق حین یسرق و هو مؤمن فانه اذا فعل ذلک خلع عنه الایمان کخلع القمیص 6
افرادی است که ادعای «دین داری» و «اهل ایمان بودن» می کنند اما در عمل بر خلاف آنچه که ادعا می کنند، رفتار می نمایند! این افراد دارای نوعی نفاق پنهان هستند که این نفاق از یک سو ، _ خواسته یا ناخواسته _ بین گفتار و کردارشان گسلی بزرگ ایجاد می کند و رفتاری غیر از آنچه بدان امر یا نهی می کنند، انجام می دهند و از سوی دیگر، به خاطر این دوگانگی رفتار و عمل، آثار سوئی بر ذهن برخی دوستداران دین و ایمان باقی می گذارند
شخص زناکار به هنگامى که مرتکب این عمل مى شود، مؤمن نیست و همچنین سارق به هنگامى که مشغول دزدى است ایمان ندارد، چرا که به هنگام ارتکاب این عمل، ایمان از وجود او بیرون مى آید همانند بیرون آوردن لباس از تن.
گناه آثار وضعی دیگری هم دارد؛ به عنوان نمونه:
مردى نزد على امیر مؤمنان ع آمد و عرض کرد، من از نماز شب محروم شدم، على (ع) فرمود:
انت رجل قد قیدتک ذنوبک:
تو کسى هستى که گناهانت تو را به بند کشیده است. 7
در حدیث دیگرى امام صادق (علیه السلام) فرمود:
ان الرجل لیکذب الکذبة و یحرم بها صلاة اللیل فاذا حرم بها صلاة اللیل حرم بها الرزق:
انسان گاهى دروغ مى گوید و سبب محرومیتش از نماز شب مى شود، هنگامى که از نماز شب محروم شد از روزى (و مواهب مادى و معنوى) نیز محروم مى شود. 8
نتیجه اینکه نماز خواندن و روزه گرفتن و ادعای مسلمانی و شیعه اهل بیت بودن، کاری ساده و آسان است اما عیار راستین مسلمانی و ایمان، در انجام عادت گونه این اعمال نیست بلکه در اموری است که نشان عملی از هویت ایمانی و اعتقادی افراد دارد:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: فریب نماز و روزه مردم را نخورید (مبادا به خیال اینکه فلانی نماز و روزه می گیرد، به او کاملا اعتماد کنید) چون چه بسا کسی به نماز و روزه عادت کرده (و از سر عادت آنها را بجا می آورد) و اگر آنها را ترک کند دچار وحشت می شود. اگر می خواهید مردم را بسنجید، آنها را با عیار راستگویی و امانتداری بسنجید (اگر امانتدار و راستگو هستند، آنگاه اهل ایمان و اعتقادند و قابل اطمینان).
(عن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِیَامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ حَتَّى لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ وَ لَکِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ).9
در احادیث اهل بیت (علیهم السلام) صداقت و امانت از پایه های دین و کمترین بهره های ایمان عنوان شده است و کسی که امانتدار نباشد، بی دین و بی ایمان معرفی شده است. 10
در وصیت پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) آمده است: سه چیز باعث پوشاندن گناهان است؛ آشکارا سلام کردن، طعام دادن، خواندن نماز شب در حالی که مردم خوابند.
تبیان در ادامه مینویسد: «سلام کردن» یکی از سنتهای اسلامی است که بسیار مورد تاکید قرار گرفته است. لازم است یک مسلمان این سنت حسنه اسلامی و دینی را زنده نگه دارد اما سلام کردن هم مثل هر کار دیگری آداب و اصول خودش را دارد! این کار که سبب میشود میان برادران و خواهران دینی الفت و دوستی شکل بگیرد روش و آدابی دارد که بزرگان دینی آن را به روشنی طرح نمودهاند تا از مزایای دنیوی و اجر اخروی آن برخوردار شویم و چیزی را از دست ندهیم ولو به قدر یک سر سوزن!
«سلام» اسم خداست
خداوند متعال اسامی و نامهایی دارد که هر یک از آنها حاکی از یک صفت و حقیقتی در ذات حقتعالی است. «سلام» هم یکی از این اسامی و صفات است که به معنای سلامتی و سلم و دوستی است. خداوند متعال در سوره مبارکه حشر خود را به این نام خوانده است؛ آنجا که می فرماید: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ » ؛ اوست خداوند یگانه ای که جز او معبودی نیست، مالک و حاکم است و از هر عیبی منزّه می باشد، به کسی ستم نمی کند. (حشر/23)
اجازه مخصوص سلام!
خداوند متعال به بندگان خود اجازه داده است که در هنگام ملاقات با یکدیگر نام او را به هم هدیه دهند که با این کار همه ی خوبی ها و خیرات را نصیب هم می گردانند. از این رو سلام کردن بسیار مورد توصیه است به طوری که بر آغاز گر سلام و کسی که در احیاء این سنّت الهی پیشی بگیرد، برکات و نصیب برتر و بهتری وجود دارد. امام صادق (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل فرمودند که حضرت فرمودند: شایسته ترین مردم نزد خدا و رسولش کسی است که سلام را آغاز کند. همچنین امام صادق (علیه السلام) فرمودند: آغاز کننده ی به سلام به خدا و رسولش نزدیکتر است.
سلام را فراموش نکنید!
در این سنت حسنه نه تنها آغاز کننده بودن یک توصیه خوب است بلکه بلند سلام کردن هم یکی دیگر از ادبهای این رسم نیکوست. امام محمدباقر (علیه السلام) فرمودند: خدای عزّو جل بلند سلام کردن را دوست دارد. همچنین امام صادق (علیه السلام) از پدران بزرگوارشان نقل فرمودند که در وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به حضرت علی (علیه السلام) آمده است: سه چیز باعث پوشاندن گناهان است: آشکارا سلام کردن، طعام دادن، خواندن نماز شب در حالی که مردم خوابند.
امام صادق (علیه السلام) در حدیث شریف دیگری فرمودند: هر کس چهار چیز برای من تعهد کند من چهار خانه در بهشت برای او تضمین می کنم (که یکی از آنها) آشکارا سلام کردن در همه جاست.
سلام نکنی بخیلی!
اهمیت احیاء این سنت نیکو و این پدیده ی اجتماعی تا بدانجاست که خودداری از سلام کردن از نشان های بخل شمرده شده است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خدای عز و جل فرمود: بخیل کسی است که از سلام کردن بخل ورزد.
این موضوع تا جایی اهمیت دارد که سلام کردن بر همه حتی بر کودکان توصیه شده است. امام رضا (علیه السلام) از پدران بزرگوارش نقل کرده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: پنج چیز را تا آخر عمر رها نخواهم کرد. (که یکی از آنها) سلام کردن بر کودکان است تا بعد از من سنّت (رسم) باشد.
پس نباید بخل ورزید حتی در مقابل کودکان و این از آموزه های گرانقدر اسلامی است.
همچنین نباید در سلام کردن میان افراد تفاوت قائل بود. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: هر کس فقیر مسلمانی را ملاقات کند و به گونه ای بر او سلام نماید که با سلام بر ثروتمند فرق داشته باشد در روز قیامت خداوند را در حالی ملاقات می کند که خداوند بر او خشمگین است.
اگر سلام نکرد، جوابشو نده!
امام صادق (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل فرمودند که کسی که قبل از سلام سخن آغاز کند به او پاسخ ندهید! و نیز فرمودند: قبل از سخن گفتن سلام کنید اگر کسی قبل از سلام گفتن سخن گوید به او پاسخ ندهید. پس اصلاً زشت و دور از آداب مسلمانی نیست که بخواهیم همیشه اول کلام و گفتگوی مان را با سلام کردن آغاز کنیم و نه مثل برخی دیگر از فرهنگها بدون هیچ مقدمه و مدخلی! یادمان نرود که حتی تأکید شده است به کسی که بدون رعایت این فرهنگ شروع به سخن می کند نباید پاسخ بدهیم و باید خودمان را ملزم نماییم با سلام گفتگو و محاوراتمان را شروع نماییم تا جایی که در سلام از هم پیشی بگیریم نه آن که سلام کردن برایمان سخت باشد. بگذارید مثالی بزنیم: فرض کنید می خواهید در خیابان آدرسی و یا ساعت را بپرسید. مسلمانانهاش! این است که اول بگویید سلام و بعد باقی سوالات! اما متأسفانه در برخی موارد و یا شاید باید گفت در بسیاری از موارد شاید هم به نحو غیرمحسوس با فرهنگ سازی بیگانه! بدون "سلام" می پرسیم آقا شما این آدرس را بلدید؟! و یا ساعت چنده؟ و خیلی می خواهیم مؤدب باشیم اولش می گوییم: ببخشید! ساعت چنده؟! تا حالا شما برای ساعت پرسیدن اول سلام کرده باشید؟! مثلاً سلام خوبید؟! ساعت چنده؟! نمی دانم شاید باید فرهنگ سازی کرد. به نظر شما ببخشید اول سؤالاتمان ترجمه "excuse me" اونور آبی ها نیست؟!!
جواب سلام هم که واجبه!
و البته و صد البته همه می دانیم که جواب سلام هم واجب است و این جواب شامل همه نوع آغاز سخن و سلامی هست. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: جواب دادن به نامه مانند پاسخ سلام واجب است و آغاز کننده ی به سلام نزد خدا و رسولش شایسته تر است. همچنین آن حضرت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل فرمودند که سلام کردن مستحب و پاسخ آن واجب است. و شاید بشود مثال این روزگار ما را ایمیل و تلفن و چت و غیره هم دانست (البته با رعایت موازین شرعی!!)
پایان سخن
سلام کردن یکی از آداب اسلامی است که شاید به علت وفور و تکرار آن برایمان امری عادی و پیش پا افتاده شده باشد اما باید توجه نمود که این سنت حسنه اسلامی در صورتی که با همه آداب و شرایطش اجرا و عمل شود ثمرات مادی و معنوی بسیاری را برای فرد و جامعه بدنبال دارد که شایسته نیست نسبت به آن بی توجهی گردد.
سفارش امام زمان (عج) به ذکری در رکوع نمازها
شاید بعضی ازشما دیده باشیدبرخی ائمه جماعات دررکوع آخر نمازشان این ذکر رامیگویند: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم». این دستورالعملی است که خود آقا امام عصر (عج الله) دردیدار باآیت الله مرعشی نجفی به ایشان فرمودندکه دررکوعهای نماز بویژه رکوع اخر تاکید کردند بخوانید.
محمد قبادی نویسنده وبلاگ دیتا در آخرین پست وبلاگش نوشت:
شاید بعضی ازشما دیده باشیدبرخی ائمه جماعات دررکوع آخر نمازشان این ذکر رامیگویند: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم». این دستورالعملی است که خود آقا امام عصر (عج الله) دردیدار باآیت الله مرعشی نجفی به ایشان فرمودندکه دررکوعهای نماز بویژه رکوع اخر تاکید کردند بخوانید.
ترجمه آن ذکر این است: بارالها درودبرمحمدوآلش بفرست و بر عجز وناتوانی مارحم کن وبه حق محمد وآل او به داد ما برس.
دیدار یار غائب - ملاقات حضرت آیة الله العظمی مرعشی نجفی، قدس سره
در ایام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت، علیهم السلام، در نجف اشرف، شوق زیادی جهت دیدارجمال مولایمان بقیة الله الاعظم، عجل الله تعالی فرجه، داشتم با خود عهد کردم چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم، به این نیت که جمال آقا صاحب الامر، علیه السلام، را زیارت کنم و به این فوز بزرگ نایل شوم.
تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم تصادفا در این شب رفتنم از نجف به تاخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود نزدیک شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصا از زیادی قطاع الطریق و دزدها، ناگهان صدای پایی را از پشت سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، سید عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت:ای سید! سلام علیکم.
ترس و وحشت بکلی از وجودم رفت و اطمینان وسکون نفس پیدا کردم و تعجب آور بود که چگونه این شخص در تاریکی شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به هر حال سخن میگفتیم و میرفتیم از من سؤال کرد:
کجا قصد داری؟
گفتم: مسجد سهله.
فرمود: به چه جهت؟
گفتم: به قصد تشرف و زیارت ولی عصر، علیه السلام.
مقداری که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که مسجدکوچکی است نزدیک مسجد سهله رسیدیم داخل مسجدشده و نماز خواندیم و بعد از دعایی که سید خواند که، مثل آن بود که دیوار و سنگها با او آن دعا را میخواندند;احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم.
بعد از دعا سید فرمود: سید تو گرسنهای، چه خوب است شام بخوری.
پس سفرهای را که زیر عبا داشت بیرون آورد و درآن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود. مثل اینکه تازه از باغ چیده و آن وقت چله زمستان و سرمای زنندهای بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده؟ طبق دستور آقا شام خوردم.
سپس فرمود: بلند شو تا به مسجد سهله برویم.
داخل مسجد شدیم آقا مشغول اعمال وارده درمقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه میکردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتداکردم و متوجه نبودم که این آقا کیست؟
بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود:
ای سید آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه میروی یا در همین جا میمانی؟
گفتم: میمانم و سپس در وسط مسجد در مقام امام صادق، علیه السلام، نشستیم.
به سید گفتم: آیا چای یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم؟
در جواب کلام جامعی را فرمود: این امور از فضول زندگی است و ما از این فضولات دوریم.
این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوی که هرگاه یادم میآید ارکان وجودم میلرزد به هر حال مجلس نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدت مطالبی رد و بدل شد که به بعضی از آنها اشاره میکنم؟
1. در رابطه با استخاره سخن به میان آمد. سید عرب فرمود:
ای سید با تسبیح به چه نحو استخاره میکنی؟
گفتم: سه مرتبه صلوات میفرستم و سه مرتبه میگویم: «استخیر الله برحمته خیرة فی عافیة» پس قبضهای از تسبیح را گرفته میشمارم، اگر دو تا بماند بداست و اگر یکی ماند خوب است.
فرمود: برای این استخاره، باقی ماندهای است که به شما نرسیده و آن این است که هرگاه یکی باقی ماند فوراحکم به خوبی استخاره نکنید بلکه توقف کنید و دوباره بر ترک عمل استخاره کنید اگر زوج آمد کشف میشوداستخاره اول خوب است اما اگر یکی آمد کشف میشودکه استخاره اول میانه است.
به حسب قواعد علمیه میبایست دلیل بخواهیم و آقاجواب دهد به جای دقیق و باریکی رسیدیم پس به مجرداین قول تسلیم و منقاد شدم و در عین حال متوجه نیستم که این آقا کیست.
2. از جمله مطالب در این جلسه تاکید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سورهها بعد از نمازهای واجب بود. بعد ازنماز صبح سوره یاسین و بعد از نماز ظهر سوره عم بعداز نماز عصر سوره نوح و بعد از مغرب سوره واقعه وبعد از نماز عشاء سوره ملک.
3. دیگر اینکه تاکید فرمودند: بر دو رکعت نماز بین مغرب و عشا که در رکعت اول بعد از حمد هر سورهای خواستی میخوانی و در رکعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را میخوانی و فرمود: کفایت میکند این از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنانکه گذشت.
4. تاکید فرمود که: بعد از نمازهای پنجگانه این دعا رابخوان:
«اللهم سرحنی عن الهموم و الغموم و وحشة الصدر و وسوسة الشیطان برحمتک یا ارحم الراحمین».
5. و دیگر تاکید بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع درنمازهای یومیه خصوصا رکعت آخر:
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم».
6. در تعریف و تمجید از شرایع الاسلام مرحوم محقق حلی فرمود:
تمام آن مطابق با واقع است مگر کمی از مسایل آن.
7. تاکید بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن، برای شیعیانی که وارثی ندارند یا دارند و لکن یاد از آنهانمی کنند.
8. تحت الحنک را از زیر حنک دور دادن و سر آن را درعمامه قرار دادن چنانکه علمای عرب به همین نحو عمل میکنند و فرمود: در شرع اینچنین رسیده است.
9. تاکید بر زیارت سید الشهدا، علیه السلام.
10. دعا در حق من و فرمود: قرار دهد خدا تو را ازخدمتگزارن شرع.
11. پرسیدم: نمیدانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟
فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشکور و روسفیدی.
گفتم: نمیدانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوی الحقوق از من راضی هستند یا نه؟
فرمود: تمام آنها از تو راضیاند و دربارهات دعامی کنند.
استدعای دعا کردم برای خودم که موفق باشم برای تالیف و تصنیف.
دعا فرمودند.
در اینجا مطلب دیگری است که مجال تفصیل و بیان آن نیست پس خواستم از مسجد بیرون روم به خاطرحاجتی، آمدم نزد حوض که در وسط راه قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد به ذهنم رسید چه شبی بود واین سید عرب کیست که اینهمه با فضیلت است؟ شایدهمان مقصود و معشوقم باشد تا به ذهنم این معنی خطور کرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را ندیدم و کسی هم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بودم، مشغول گریه شدم و همچون دیوانه اطراف مسجد گریه میکردم تا صبح شد، چون عاشقی که بعد ازوصال مبتلا به هجران شود.
این بود اجمالی از تفصیل که هر وقت آن شب یادم میآید بهت زده میشوم.
شرایط صلح امام حسن چه بود؟
دلیل این که امام حسن با معاویه صلح کرد، چیست؟ چه شرایطی باعث شد امام حسن صلح را بپذیرد؟ مفاد صلحنامه چه بود و نتیجه آن چه شد؟ پاسخ این سوالات را در متن زیر میخوانید.
خبرآنلاین در ادامه نوشت: با شهادت امام علی علیه السلام، مردم کوفه با فرزند شایسته آن حضرت، امام حسن علیه السلام به خلافت بیعت نمودند. آن امام پس از اندک مدتی که معاویة بن ابی سفیان (فرمانروای شام از طرف دو خلیفه قبلی) از فرمانبری سرباز زد، دستور تجهیز سپاه صادر فرمود. مردم، نخست جوش و خروشی نشان دادند اما به دلایل چندی، حرارت مردم فرو نشست و امام در وضع دشواری قرار گرفت.
دسیسههای حزب امویان، گسیل جاسوسان شام و بدبین نمودن قبایل و مردم نواحی نسبت به سبط پیامبر، استفاده مؤثر از زر و سیم و خریدن بزرگان قبایل و کوفه توسط معاویه و ... نهایت اینکه، عدم اطاعت، سست عنصری و تنبلی یاران امام، عرصه را بر آن حضرت تنگ نمود. همان سست عنصری و تنبلی که پدر بزرگوارشان را نیز در تنگنا قرار داده و آن حضرت بارها زبان به انتقاد از یاران خود گشوده بودند:
«... سوگند به خدا دوست دارم معاویه درباره شما با من داد و ستد کند مانند داد و ستد صراف (که یک دینار طلا میدهد و ده درهم نقره میگیرد) او نیز ده نفر از شما را از من بگیرد و یک نفر از لشکریانش را بدهد(1)».
به هر حال امام حسن علیه السلام در چنان وضعی گرفتار شدند که چاره را در صلح با معاویه یافتند. دلایل و براهین صلح امام بسیار آشکار و شفاف است اما متاسفانه عدهای تحلیلهای اشتباهی در مورد صلح امام ارائه مینمایند از جمله به این مورد توجه فرمائید:
«خلیفه جدید (امام حسن علیه السلام) با وجود انتساب به پدر شرافتمند بزرگواری مانند علی علیه السلام مقابل زحمت اداره امور لشگری و یا مخاطره میدان جنگ، بیشتر در حرم به فراغت میگذراند لذا از قوای مهیای چهل هزار تنی، فقط دوازده هزار تن را پیشقراول به حدود جنگی فرستاد و بقیه را در پشت سر در مداین نگاه داشت و خود در همانجا توقف کرده، اوقاتش را در باغها میگذراند و اندیشه داشت از اینکه بخت خویش را در میدان جنگ آزمایش نماید، هنگامی که این خبر دروغ را انتشار دادند، جلودار قشون شکست خورده و از هم متفرق شدند، فورا عراقیهای بیحمیت به اردوی خلیفه ریخته و آن را غارت کردند حتی شخص او را که در نظر داشت مطابق مصالح آنان با معاویه صلح کند، کوشش داشتند که دستگیر کنند . او از این پیشامد، هراسان شده نامهای به عجله دایر بر تسلیم خویش نزد معاویه فرستاد و نوشت که او از خلافت کناره گرفته و مدینه را برای اقامت خود اختیار خواهد نمود ...(2)».
باید توجه داشت که صلح، ناخواسته بر امام تحمیل گشت و حضرت جهت حفظ خون اهل بیت عترت و صحابه پاک و اندک شیعیان وفادار و امکان تداوم خط اصیل تشیع و ... صلح با معاویه را پذیرفتند. در صورت برخورد نظامی، لشگر متشتت و درهم و برهم عراق در مقابل لشگر مجهز معاویه شکست میخورد و معاویه پیروز شده و به احتمال قریب به یقین، اهل بیت پیامبر و حسنین به اسارت میافتادند . در این صورت معاویه میتوانستبه انتقام قتل دائی، برادر و پدربزرگ خویش به دست امام علی علیه السلام، آن دو امام بزرگوار را به قتل رسانده و ریشه تشیع را قطع کند .
معاویه ضمن ارسال نامهای سفید که مهر کرده بود، از امام حسن علیه السلام درخواست نمود تمام شرایط خود را بنویسد که همه مورد قبول او هست(3) و به نوشته «محمد بن ابی بکر انصاری» ، در کتاب «جوهره» (تالیف به سال 645 ه . ق)، «معاویه همه شروط امام حسن علیه السلام را پذیرفت و نزدیک بود از شادی پر درآورد و پرواز کند (4) » . معاویه همه شروط را با خط خود نوشت و پای آن را مهر کرد و پیمانهای مؤکد و وعدههای محکمی داد که همه آن را معمول دارد . سپس همه رؤسای شام را بر آن گواه گرفت و آنها نیز پای عهدنامه را مهر کردند(5) .
جمع بندی نوشتههای منابع تاریخی در مورد مقررات صلح چنین است:
1 . واگذاری خلافت به معاویه به شرطی که به کتاب خدا و سنت پیامبر و روش خلفای شایسته عمل کند .
2 . معاویه حق ندارد برای خود جانشین برگزیند و پس از او خلافت به حسن و بعد از او به حسین باید برسد .
3 . همه مردم در هر رنگ و نژادی که هستند از امنیت کامل برخوردار باشند .
4 . معاویه حق ندارد خود را امیرالمؤمنین بنامد .
5 . در حضور معاویه، اقامه شهادت نشود .
6 . معاویه به امیرمؤمنان علی علیه السلام دشنام ندهد .
7 . حق هر ذیحقی را به او برساند .
8 . شیعیان علی علیه السلام در هرکجا هستند در امان باشند و معاویه متعرض آنها نگردد .
9 . بین فرزندان مقتولینی که در جنگهای جمل و صفین جزء سپاهیان علی بودهاند، یک میلیون درهم تقسیم کند .
10 . موجودی بیتالمال کوفه (یا عراق) را به حسن بن علی بپردازد و هر سال صد هزار درهم (و به قولی یک میلیون درهم) به او بدهد .
11 . هرگز به حسن و برادرش حسین و هیچیک از خاندان پیامبر در آشکار و نهان ستمی نرساند و در امنیت هیچیک از آنان در هیچ منطقهای اخلال نکند(6)
معاویه بعد از به دست آوردن خلافت و قدرت، به هیچ یک از شرایط صلح عمل نکرد . اگر معاویه به این شرایط عمل مینمود، صلح امام حسن علیه السلام عین پیروزی بود و اندک مدتی بعد از صلح خلافت به اصل خود برمیگشت .
درباره صلح امام حسن علیه السلام، علاقمندان میتوانند به کتبی که به صورت مبسوط در مورد صلح امام نوشته شدهاند، مراجعه فرمایند.(7)
پینوشتها:
1). نهجالبلاغه، فیضالاسلام، خطبه 96 و نیز جهت مطالعه شرح خون دل امام از یاران خود ر . ک: نهجالبلاغه، خطبههای 27، 34، 39، 68، 96، 125، 131، 179، حکمت253 . و نیز کتاب الغارات، محمد ابراهیم ثقفی کوفی، صفحات 13، 14، 22، 124، 125 (ترجمه محمد باقر کمرهای، نشر فرهنگ اسلام، بیتاریخ، بیجا) .
2). تاریخ ایران، سرپرسی سایکس، ج1، ص747 - 748 (ترجمه فخر داعی گیلانی، انتشارات دنیای کتاب، تهران، چ2، 1363) . مشابه چنین ادعاهای کذبی را میتوانید از قول برخی مورخین مغرض در کتاب «زندگانی حسن بن علی» ، نوشته باقر شریف القرشی، ج2، ص146 تا 148 مطالعه کنید .
3). تاریخ طبری، محمد جریر طبری، ج7، ص2716 (ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران 1352)، الکامل فیالتاریح، ابن اثیر، ج5، ص2020 (ترجمه دکتر محمد حسینی روحانی، انتشارات اساطیر، تهران، چ اول، 1372) تاریخ ابن خلدون، ج1، ص641 (ترجمه عبدالمحمد آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1364)، مقدمه ابن خلدون، ج1، ص507 .
4). جوهره در نسب و شرح احوال علی علیه السلام و آل او، محمد بن ابی بکر انصاری تلمسانی معروف به بری، ص28، (ترجمه دکتر فیروز حریرچی، انتشارات امیر کبیر، تهران، چ اول، 1361) .
5). الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج1، ص200، به نقل از: اجتهاد در مقابل نص، علامه سید عبدالحسین شرفالدین، ص486 (ترجمه علی دوانی، انتشارات کتابخانه بزرگ اسلامی، تهران، بیتاریخ) .
6). جمعبندی شرایط صلح از منابع مختلف را در این دو کتاب ملاحظه کنید . «زندگانی تحلیلی پیشوایان ما» ، عادل ادیب، ص 112 - 111 (ترجمه دکتر اسدالله مبشری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چ سوم 1364) زندگانی حسن بن علی، باقر شریف القرشی، ج2، ص 288 - 287 ترجمه فخرالدین حجازی، انتشارات بعثت، تهران، بیتا .
7). از جمله: صلح امام حسن، راضی آل یاسین، ترجمه آیتالله سید علی خامنهای، انتشارات آسیا، تهران، 1345، زندگانی حسن بن علی، باقر شریف القرشی، تشیع در مسیر تاریخ، دکتر سید حسین محمد جعفری، ص 157 تا 206 (ترجمه دکتر سید محمد تقی آیتاللهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چ چهارم، زمستان 1366) .
منبع: گزیدهای از مقاله «صلح امام حسن علیه السلام»، اصغر حیدری، مجله درسهایی از مکتب اسلام، تیر 1382 - شماره 508
معمای عشق
از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است.
از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.
از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان.
از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است
از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهیات است .
از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن میسوزد
از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست.
از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم رباتی هست که قلب را به سوی خود می کشد.
از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد.
از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .
از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود.
از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد
از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد میشود.
از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر میگذارد
از خود عشق پرسیدم عشق چیست؟ گفت فقط یک نگاه
پسوردهای موفقیت در قرآن کریم
و نیکی با بدی یکسان نیست. [بدی را] به آنچه خود بهتر است دفع کن؛ آنگاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی یکدل میگردد.
همه کارشناس مسائل اجتماعی شدهاند و پای صحبت هر کسی مینشینی میتواند ساعتها از در و دیوار و مردم و مسئولین انتقاد کند و به همه بفهماند که من هم از مسائلی که در اطرافم میگذرد سر در میآورم و میتوانم آنها را درک کنم و شاید آنها را به چالش بکشانم .
اما در این میان مشکلی که وجود دارد و دامن گیر خیلی از ما شده این است که نقش خودمان را در مشکلات جامعه نادیده میگیریم بدین معنا که هر جامعه ای خواه ناخواه با مشکلات زیادی مواجه است که میتوان علتهای مختلفی را برای آن به تصویر کشید اما در کنار همه این مشکلات خود ما هم در صورتی که عملکرد بدی در جامعه داشته باشیم میتوانیم علت به وجود آمدن بسیاری از مشکلات شویم .
نکته قابل توجه در این میان این است که قبل از اینکه از هر چیزی خواه جامعه و خواه مسئولین و خواه اطرافیان خود انتقادی بکنیم کمی به کارهای خودمان بیندیشیم که آیا عملکرد من هم در جامعه تأثیر دارد یا خیر؟ و اگر من کاری که با قانون و اخلاق و دین مخالف است انجام بدهم آیا این عملکرد بد من هم میتواند سبب بروز بعضی از مشکلات شود؟
جواب این سؤال کاملاً روشن است که افراد در جامعه به مثابه اعضای یک جامعه هستند و عملکرد فردی چه خوب و چه بد میتواند در جامعه موثر باشد و جامعه را به سوی خوبیها و یا به دره سقوط و هلاکت راهنمایی کند .
پس حال که عملکرد ما این قدر در جامعه موثر است بیایید همه کارهای خودمان را به نحو احسن و جامع و کامل و بدون هیچ نقص و عیبی انجام دهیم چرا که ما خداوندی داریم که همه کارهای خود را به نحو احسن انجام میدهد و بارها فرموده است:
1) بهترین سرگذشتها را بیان میکند:
(نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ به ما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآن: ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو حکایت میکنیم)( یوسف: 3)
2) بهترین بیان را دارد :
(وَ لا یَأْتُونَکَ به مثلٍ إِلاَّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسیراً: و برای تو مَثَلی نیاوردند، مگر آنکه [ما] حق را با نیکوترین بیان برای تو آوردیم.)( الفرقان : 33)
3) بهترین آفریدگار است:
(الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طین: همان کسی که هر چیزی را که آفریده است نیکو آفریده، و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.)( السجدة : 7)
4) بهترین سخن را نازل کرده است :
(اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ : خدا زیباترین سخن را نازل کرده است)(الزمر: 23)
حال خداوندی که تمام کارهای خود را به بهترین نحو ممکن انجام میدهد از ما خواسته است تا ما هم کارهایمان را به نحو احسن انجام دهیم و فرموده است :
(وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا: و اوست کسی که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش او بر آب بود، تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید)( هود: 7)
پسوردهای موفقیت
پس برای اینکه موفقیت را دریابید یکی از پسوردهای مهم برای ورود در سرزمین موفقیت این است که همه کارها را به نحو احسن انجام دهید:
1) در تصرفات و فعالیتهای اقتصادی به بهترین شکل عمل کنید:
(وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْط: و به مال یتیم - جز به نحوی [هر چه نیکوتر]- نزدیک مشوید، تا به حد رشد خود برسد. و پیمانه و ترازو را به عدالت، تمام بپیمایید.)(انعام: 152)
2) با مخالفان خود با بهترین روش بحث کنیم:
(ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن: با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوهای] که نیکوتر است مجادله نمای.)( النحل: 125)
3) بهترین سخنان را قبول کنیم:
(الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ : به سخن گوش فرا میدهند و بهترین آن را پیروی میکنند؛ اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.)( الزمر : 18)
4) در روابط اجتماعی به بهترین شکل برخورد کنیم :
(وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ:و نیکی با بدی یکسان نیست.[بدی را] به آنچه خود بهتر است دفع کن؛ آنگاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی یکدل میگردد.)(فصلت: 34)
منبع :وبلاگ حافظان نور
ده کرامت و معجزه آینده از حضرت مهدی علیه السلام
کرامات و معجزه
در آخرالزمان هر چند مردم براى روى کارآمدن دولتى قدرتمند و در عین حال پشتیبان ستمدیدگان، لحظه شمارى مىکنند، ولى به بسیارى از دولتهایى که روى کار مىآیند، خوشبین نیستند و سخن هر حزب و گروهى را نمىپذیرند و اصولاً کسى را قادر نمىدانند که بتواند نظم را به جامعه جهانى بازگرداند و دنیاى پرآشوب را سامانبخشد.
از این رو، مدّعى بازگشت نظم به جامعه و گسترش امنیّت در جهان، باید داراى توانى فوق توان دیگر انسانها باشد و اثبات این مطلب نیاز به نشان دادن کرامات و کارهاى خارق العاده دارد و شاید براى این است که حضرت مهدى(عج) در آغاز ظهور، دست به یک سلسله کرامات و معجزات مىزند؛ به پرنده در حال پرواز اشاره مىکند و او فوراً فرودمىآید و در دست حضرت قرار مىگیرد. چوب خشک را در زمین بایر فرومىبرد و آن چوب بىدرنگ سبز مىشود و شاخ و برگ مىدهد.
با این کارها به مردم ثابت مىشود که سرو کار آنان با شخصیتى است که آسمان و زمین به امر خداوند در اختیار و تحت فرمان اوست. این کرامات نویدى براى مردمى است که سالها و بلکه قرنها خود را زیر فشار و قهر آسمان و زمین مىدیدند. مردمى که از بالاى سر، مورد تهاجم هواپیماها و موشکها قرار گرفته، میلیونها قربانى دادهاند و قدرتى را نمىیافتند که مانع آن همه تجاوزات گردد؛ ولى اینک خود را در برابر شخصیتى مىبینند که آسمان و زمین و آن چه در آنهاست در اختیار اویند.
مردمى که تا دیروز، چنان در قحطى به سر مىبردند که حتى براى تهیه نیازهاى اوّلیه زندگى، رنجها و مشکلاتى را متحمّل مىشدند و در اثر خشکسالى و کمبود زراعت، در محاصره اقتصادى شدیدى قرار گرفته بودند، امروز در برابر شخصیتى قرار گرفتهاند که با اشارهاى زمین را سبز و خرّم مىکند و آب و باران را جارى مىسازد.
مردمى که دچار بیمارىهاى بىدرمان شدهاند، با کسى رو به رو مىشوند که حتى بیمارىهاى غیر قابل درمان را نیز علاج مىکند و مردگان را زندگى مىبخشد. اینها معجزات و کراماتى هستند که حکایت از توانایى، صداقت و حق بودن گفتههاى این رهبر آسمانى دارد. کوتاه سخن آن که جهانیان باور مىکنند که این نوید دهنده با هیچ یک از مدّعیان پیشین شباهتى ندارد و او همان رهایى بخش واقعى و ذخیره الهى و مهدى موعود است.
کرامات حضرت مهدى(عج) گاهى براى رزمندگانش روى مىدهد که بر ایمانشان مىافزاید و اعتقادشان را استوارتر مىگرداند و گاه براى دشمنان و یا تردید کنندگان است که سبب ایمان و اعتقاد آنان به حضرت مىشود.
اینک به بخشى از آن معجزات و کرامات اشاره مىکنیم:
1. سخن گفتن پرنده
امیرمؤمنان(ع) مىفرماید: « حضرت مهدى(عج) در مسیر حرکت خود به یکى از سادات حسنى که دوزاده هزار نفر رزمنده را به همراه دارد، برخورد مىکند؛ حسنى در مقام احتجاج برمىآید و خود را سزاوارتر به رهبرى مىداند. حضرت در پاسخ او مىگوید: «من مهدى هستم». حسنى مىپرسد: آیا دلیل و نشانهاى دارى تا با تو بیعت کنم؟ حضرت به پرندهاى که در آسمان در حال پرواز است، اشاره مىکند و آن پرنده فرود مىآید و در دستان حضرت قرار مىگیرد. آنگاه به قدرت خداوند لب به سخن مىگشاید و بر امامت حضرت مهدى(عج) گواهى مىدهد.
براى اطمینان بیشتر سیّد حسنى، امام(ع) چوب خشکى را به زمین فرو مىبرد؛ آن چوب سبز مىشود و شاخ و برگ مىدهد. بار دیگر، پاره سنگى را از زمین بر مىدارد و با یک فشار آن را خرد کرده، همانند خمیر نرم مىکند.
سیّد حسنى با دیدن آن کرامات به حضرت ایمان مىآورد. خود و همه نیروهایش تسلیم امام(ع) مىشوند و حضرت او را به عنوان فرمانده نیروى خط مقدّم مىگمارد».(1)
2. جوشش آب و آذوقه از زمین
امام صادق(ع) مىفرماید: «هنگامى که امام(ع) در شهر مکه ظهور مىکند و قصد حرکت به کوفه را دارد، به نیروهایش اعلام مىکند که کسى آب و غذا و توشه راه با خود برندارد. حضرت(ع) سنگ موسى(ع) را که به وسیله آن دوازده چشمه آب زلال از زمین جوشاند، همراه دارد. در مسیر راه هر جا توقف مىکنند، آن سنگ را نصب مىکند و از زمین چشمههاى آب مىجوشد. هر کس گرسنه باشد با نوشیدن آن سیر مىگردد و هر کس تشنه باشد، سیراب مىشود.
تهیه آذوقه و آب بین راه سپاهیان به همین ترتیب است تا هنگامى که به شهر نجف برسند؛ در آنجا با نصب آن سنگ، براى همیشه از زمین آب و شیر مىجوشد که گرسنه و تشنهاى را سیر مىکند».(2)
امام باقر(ع) مىفرماید: «هنگامى که حضرت قائم(ع) ظهور مىکند، پرچم پیامبر(ص) و انگشتر سلیمان و سنگ و عصاى موسى همراه او خواهد بود. پس به امر حضرت در بین سپاهیان اعلام مىشود که کسى زاد و توشه براى خود و علوفه براى چهارپایان بر ندارد. برخى از همراهان مىگویند: او مىخواهد ما را به هلاکت بیندازد و مرکبهاى مان را از گرسنگى و تشنگى نابود کند. اصحاب با حضرت حرکت مىکنند. به اوّلین جایى که مىرسند، حضرت سنگ را بر زمین مىکوبد و آب و غذا براى نیروها و علوفه براى حیوانات بیرون مىآید و از آن استفاده مىکنند تا به شهر نجف مىرسند».(3)
3. طىّ الارض و نداشتن سایه
امام رضا(ع) مىفرماید: «هنگامى که حضرت مهدى(عج) ظهور مىکند، زمین از نور خداوند روشن مىشود و زمین زیرپاى مهدى به سرعت حرکت مىکند (و او با سرعت، مسیرها را مىپیماید) و اوست که سایه نخواهد داشت».(4)
4. وسیله انتقال
امام باقر(ع) به شخصى بهنام سوره فرمود: «ذوالقرنین مخیّر گردید که یکى از دوابرسخت و رام را برگزیند. او ابر رام برگزید و ابر سخت براى حضرت صاحب(ع) ذخیره شد».
سوره پرسید: ابر سخت چیست؟ حضرت فرمود: «ابرهایى که در آن رعد و برق و آذرخش و صاعقه باشد. هرگاه ابرى چنین بود، صاحب شما بر آن سوار است. بىشک او سوار بر ابر مىشود و با آن به سوى آسمان بالا مىرود و آسمانها و زمینهاى هفت گانه را مىپیماید؛ همان زمینهایى که پنج عدد آن مسکونى و دو تاى دیگر ویران است».(5)
امام صادق(ع) مىفرماید: «خداوند، ذوالقرنین را در انتخاب بین دو ابر سخت و رام مخیّر کرد. او ابر رام را برگزید و آن ابرى است که در آن رعد و برق وجود نداشت و اگر ابر سخت را برمى گزید، اجازه استفاده از آن را نداشت؛ زیرا خداوند، ابر سخت را براى حضرت قائم(عج) ذخیره کرده است».(6)
5. کُندى حرکت زمان
امام باقر(ع) مىفرماید: «چون امام زمان(ع) ظهور کند، به سوى کوفه حرکت مىنماید. در آنجا هفت سال حکومت مىکند که هر سال آن برابر ده سال از سالیان شماست. پس از آن، خداوند هر چه اراده کند، انجام مىدهد». گفته شد چگونه سالها طولانى مىشود؟ امام فرمود: «خداوند به منظومه (و فرشته اداره کننده آن) دستور مىدهد که از سرعت خود بکاهد. از این رو، روزها و سالها طولانى مىشود».
گفته شد: مىگویند اگر کمترین تغییرى در حرکت آنها پدید آید، آنها به هم مىریزند و فاسد مىشوند. امام فرمود: «این سخن افراد مادّى گرا و کافر به خداست؛ ولى مسلمانان (که عقیده به خداوند گرداننده آنها دارند) چنین سخنى را نمىتوانند بگویند».(7)
6. قدرت تکبیر
کعب درباره گشودن شهر قسطنطنیه به دست مهدى(عج) مىگوید: حضرت، پرچم را به زمین فرو مىبرد و به سوى آب مىرود تا براى نماز صبح وضو بگیرد؛ آب از حضرت دور مىشود. امام(ع) پرچم را بر مىدارد و به دنبال آب حرکت مىکند تا آن که از آن ناحیه مىگذرد. آنگاه پرچم را در زمین فرو مىبرد و سپاهیان را فرا مىخواند و مىفرماید: «اىمردم! خداوند دریا را براى شما شکافت؛ همچنانکه آن را براى بنى اسرائیل شکافت». پس سپاهیان از دریا مىگذرند و رو به روى شهر قسطنطنیه قرار مىگیرند. سپاهیان نداى تکبیر سر مىدهند و دیوارهاى شهر به لرزه درمىآید.
بار دیگر تکبیر مىگویند و دوباره دیوارها مىلرزد. بار سوم که صدا به تکبیر بلند مىکنند، دیوارهایى که میان دوازده بُرج مراقبت هستند، فرو مىریزند.(8)
رسول خدا(ص) مىفرماید: «... حضرت مهدى(عج) جلوى قسطنطنیه فرود مىآید. در آن روزگار، آن دژ، هفت دیوار دارد. حضرت هفت تکبیر مىگوید و دیوارها فرو مىریزد و با کشتن تعداد بسیارى از رومیان، آنجا به تصرف حضرت مهدى(عج) در مىآید و گروهى نیز به اسلام رو مىآورند».(9)
امیرمؤمنان(ع) در این زمینه مىفرماید: «... سپس حضرت مهدى و یارانش به حرکت خود ادامه مىدهند و بر هیچ دژى از دژهاى رومیان نمىگذرند، مگر آن که با گفتن «لا إله إلّا اللَّه» دیوارهاى آن فرو مىریزد تا آن که در نزدیکى شهر قسطنطنیه فرود مىآیند. در آن جا چند تکبیر مىگویند و ناگهان خلیجى که در مجاورت آن شهر است، خشک مىشود و آبهایش در زمین فرو مىرود و دیوارهاى شهر نیز فرو مىریزد. از آنجا به سوى شهر رومیه حرکت مىکنند و چون به آنجا مىرسند، مسلمانان سه تکبیر مىگویند و شهر چون رمل و شن نرم - که در برابر تند بادها قرار گرفته باشد - از هم مىپاشد».(10)
نیز آن حضرت مىفرماید: «... مهدى(عج) به پیش روى خود ادامه مىدهد تا این که به یکى از شهرهاى مشرف به دریا مىرسد. لشکریان حضرت تکبیر سر مىدهند و در پى آن دیوارهاى شهر از هم گسیخته شده، فرو مىریزند».(11)
7. عبور از آب
امام صادق(ع) مىفرماید: «پدرم فرمود: هنگامى که حضرت قائم قیام کند ... سپاهیانى را به شهر قسطنطنیه مىفرستد. آنگاه که به خلیج برسند، جملهاى بر روى پاهاى خود مىنویسند و از روى آب مىگذرند. رومیان چون این معجزه و عظمت را مىبینند، بهیکدیگر مىگویند: وقتى سپاهیان امام زمان اینچنین باشند، خود حضرت چگونه خواهد بود! از این رو، درها را بر روى آنان مىگشایند و سپاهیان حضرت وارد شهر شده، در آنجا فرمانروایى مىکنند».(12)
8. شفاى بیماران
امیرمؤمنان(ع) مىفرماید: «... حضرت مهدى(عج) پرچمها را به اهتزاز درمى آورد و معجزات خود را آشکار مىکند و به اذن خداوند چیزهایى را از نیستى بهوجود مىآورد. بیماران دچار پیسى و خوره را شفا مىدهد و مردگان را زنده، و زندگانرا مىمیراند».(13)
9. عصاى موسى در دست
امام باقر(ع) مىفرماید: «عصاى موسى متعلّق به آدم بوده است که به شعیب (پیامبر) رسیده و پس از او به موسى بن عمران داده شده است. آن عصا نزد ماست و به تازگى که من آن را دیدم، هنوز سبز بود؛ مانند روزى که از درخت جدایش کردند. چون از آن عصا سؤال شود، سخن مىگوید و آن براى قائم ما آماده است و آن چه موسى با آن کرد، حضرت قائم نیز با آن انجام مىدهد و هر چه بدان عصا دستور داده شود، انجام مىدهد و هرجا افکنده شود، جادوها را مىبلعد».(14)
10. نداى ابر
امام صادق(ع) مىفرماید: «... حضرت مهدى(عج) در آخر الزمان ظهور مىکند. بر سر آن حضرت ابرى در حرکت است و هرجا برود، آن ابر نیز مىرود تا حضرت را از تابش خورشید حفظ کند و با صدایى رسا و آشکار، ندا مىدهد، این مهدى است».(15)
سرانجام طبق فرموده امام صادق(ع): «هیچ معجزهاى از معجزات پیامبران و اوصیا نمىماند، مگر آن که خداوند عزّوجلّ آن را به دست قائم ما انجام مىدهد تا حجّت بر دشمنان تمام گردد».(16)
_______________________________________________________________________________
1. عقدالدرر، ص97، 138، 139؛ القول المختصر، ص19؛ الشیعة و الرجعه، ج1، ص158.
2. بصائر الدرجات، ص188؛ کافى، ج1، ص231؛ نعمانى، غیبة، ص238؛ خرائج، ج2، ص690؛ نورالثقلین، ج1، ص84؛ بحارالانوار، ج13، ص185 و ج52، ص324.
3. کمال الدین، ص670؛ بحارالانوار، ج52، ص351؛ وافى، ج2، ص112.
4. کمال الدین، ص372؛ کفایة الاثر، ص323؛ اعلام الورى، ص408؛ کشف الغمّه، ج3، ص314؛ فرائد السمطین، ج2، ص336؛ ینابیع المودّه، ص489؛ نورالثقلین، ج4، ص47؛ بحارالانوار، ج51، ص157؛ ر. ک: کفایة الاثر، ص324؛ احتجاج، ج2، ص449؛ اعلام الورى، ص409؛ خرائج، ج3، ص1171؛ مستدرک الوسائل، ج2، ص33.
5. مفید، اختصاص، ص199؛ بصائر الدرجات، ص409؛ بحارالانوار، ج52، ص321.
6. اختصاص، ص326؛ بحارالانوار، ج52، ص312؛ غایة المرام، ص77.
7. مفید، ارشاد، ص365؛ بحارالانوار، ج52، ص337؛ الشیعة و الرجعه، ج1، ص400.
8. عقد الدرر، ص138.
9. العلل المتناهیه، ج2، ص855؛ عقد الدرر، ص180.
10. عقد الدرر، ص139.
11. الشیعة و الرجعه، ج1، ص161.
12. نعمانى، غیبة، ص159؛ دلائل الامامه، ص249؛ اثبات الهداة، ج3، ص573؛ بحارالانوار، ج52، ص365.
13. الشیعة و الرجعه، ج1، ص169.
14. کمال الدین، ج2، ص673؛ بحارالانوار، ج52، ص318، 351؛ کافى، ج1، ص232.
15. تاریخ موالید الائمه، ص200؛ کشف الغمّه، ج3، ص265؛ صراط المستقیم، ج2، ص260؛ بحارالانوار، ج51، ص240؛ اثبات الهداة، ج3، ص615؛ نورى، کشف الاستار، ص69.
16. خاتون آبادى، اربعین، ص67؛ اثبات الهداة، ج3، ص700.