ارد اول و سورنا
می گویند زمانی که سورنا سردار شجاع سپاه امپراتور ایران (( ارد اول )) از جنگ بر می گشت به پیرزنی برخورد .
پیرزن به او گفت وقتی به جنگ می رفتی به چه دلبسته بودی ؟
گفت به هیچ ! تنها اندیشه ام نجات کشورم بود .
پیرزن گفت و اکنون به چه چیز ؟
سورنا پاسخ داد به ادامه نگاهبانی از ایران زمین .
پیرزن با نگاهی مهربانانه از او پرسید : آیا کسی هست که بخواهی بخاطرش جان دهی ؟
سورنا گفت : برای شاهنشاه ایران حاضرم هر کاری بکنم .
پیرزن گفت : آنانی را که شکست دادی برای آیندگان خواهند نوشت کسی که جانت را برایش میدهی تو را کشته است و فرزندان سرزمینت از تو به بزرگی یاد می کنند و از او به بدی !
سورنا پاسخ داد : ما فدایی این آب و خاکیم . مهم اینست که همه قلبمان برای ایران می تپد . من سربازی بیش نیستم و رشادت سرباز را به شجاعت فرمانده سپاه می شناسند و آن من نیستم .
پیرزن گفت : وقتی پادشاه نیک ایران زمین از اینجا می گذشت همین سخن را به او گفتم و او گفت پیروزی سپاه در دست سربازان شجاع ایران زمین است نه فرمان من .
اشک در دیدگان سورنا گرد آمد .
بر اسب نشست .
سپاهش به سوی کاخ فرمانروایی ایران روان شد .
ارد اول ، سورنا و همه میهن پرستان ایران هیچگاه به خود فکر نکردند آنها به سربلندی نام ایران اندیشیدند و در این راه از پای ننشستند .
به سخن ارد بزرگ : میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است .
یاد و نام همه آنان گرامی باد
مخملباف
جریان کودتای تهران را تشریح کرد
در حالی که مردم ایران خود را آماده برگزاری جشن سبز می کردند، در طول چند ساعت، ورق برگشت. مهندس موسوی که بر اساس خبررسانی رسمی وزارت کشور برنده انتخابات دهم در دور اول بود، ناگهان بازنده اعلام شد و رقیبی که این روزهااز وی به عنوان«دروغگو» یاد می شود، به عنوان«برنده» معرفی شد. این اتفاق چگونه افتاد؟محسن مخملباف، فیلمساز سرشناس کشورمان که دیروز به دلیل قطع ارتباطات در داخل کشور، تا ساعاتی وظیفه خبررسانی ستاد میرحسین موسوی به وی سپرده شده بود، در مصاحبه با روز، ازاین«کودتا» گفته است.
شما در تلویزیون امریکاخبرهای خوبی را به نقل از ستاد مهندس موسوی اعلام کردید.ناگهان چه اتفاقی افتاد که همه چیز تغییر کرد؟
حمله به ستاد اطلاع رسانی آقای موسوی در قیطریه،همزمان بود با اینکه از وزارت کشور به آقای موسوی خبر پیروزی در انتخابات راداده و به ایشان گفته بودند که این مسئله به آقای خامنه ای هم اطلاع داده شده است.بر اساس اطلاع مسئولان ستاد آقای خامنه ای هم در پاسخ گفته بود مانعی ندارد، فقط نحوه اعلام این خبر مدیریت شود. در نتیجه اعضای ستاد اقای موسوی که از این پیروزی خوشحال بودند، حمله به ستاد آقای موسوی را به عنوان عکس العمل و انتقام گیری شخصی جناح شکست خورده تلقی کردند نه برنامه ای برای شروع یک کودتا.
یکی دو ساعتی هم ارتباطات بین المللی اینها قطع بود و به همین دلیل مسئولیت اطلاع رسانی در این مدت به دوش من گذاشته شد که به دنیا اطلاع بدهم برنده این انتخابات، طبق اطلاع رسمی وزارت کشور و بر اساس آمارها، آقای موسوی است و انتخابات به دور دوم هم کشیده نشده است؛ حتی خبر این پیروزی به هنرمندان دیگر هم داده شد، از جمله خانم فاطمه معتمد آریا که خبر را از آقای موسوی شنیده بود و به این طرف و آن طرف خبر می داد که سبزها پیروز شدند.اما در حالیکه آقای موسوی بیانیه اش را می نوشت، یکباره فرماندهان سپاه با نامه ای از آقای خامنه ای در ستاد او حضور پیدا می کنند که در آن نوشته شده بود من نمی گذارم انقلاب سبز شما پیروز بشود.شکست احمدی نژاد، شکست من است. فرماندهان سپاه سپس به آقای موسوی می گویند:«شلوغ هم نکن».در این لحظه آقای مجید مجیدی که در کارهای تبلیغاتی آقای موسوی حضور داشته، به آقای کامبوزیا پرتوی می گوید که ناامیدشدم و ستاد راترک می کند و به خانه اش می رود.او گفته فردا صبح در تهران کودتاخواهد شد.
یعنی در فاصله آن پذیرش و اعلام رسمی به آقای موسوی تا لحظه پس گرفتن نظر،چه اتفاقی افتاده است؟
ما ابتدا تصورمان این بود که شاید این حتی کودتایی علیه خود اقای خامنه ای هم باشد، برای اینکه تایید اولیه و بعد تغییرنظرشان اسباب حیرت بود. به همین خاطر آقای کروبی،آقای خاتمی،آقای موسوی، یا حتی کسانی مانند آقای کرباسچی دنبال این بودند که بفهمند موضع رهبر چیست.شما اگر به سایت آقای کرباسچی بروید می بینید که نوشته اند شما هم مثل ما سکوت کنید؛ در حال مذاکره با رهبری هستیم. اما به هر جهت کودتا شد. اینها حتی اول قرار بود آرا را کم کم اعلام کنند و آن رادر حالت تعلیق نگاه دارند تا این مسئله به صورت شوک سیاسی برای طرفداران احمدی نژاد و شوکی خوشایند برای مخالفین وی درنیاید.به روزنامه ها هم اطلاع داده شده بود که حق ندارید در خبر برد آقای موسوی از واژه هایی مانند پیروزی استفاده کنید.در نتیجه یک دیدگاه این است که ظرف یکی دو ساعت آقای خامنه ای نظرش عوض شده باشد؛یک دیدگاه دیگر هم می گویدکه این بخشی از یک سناریوی مهندسی شده بوده برای آنکه اول از طریق کشاندن مردم به پای صندوق های رای،انتخابات را پیش ببرند ولی نتیجه از قبل معلوم بوده، برای همین هیچ رای باطله ای اعلام نشده است.حتی کسانی هستند که برای اینکه ببینند کار بالاخره چطور پیش می رود رای باطله به صندوق ها انداخته اند؛اما رای باطله آنها اعلام نشده است.مگر می شود در انتخاباتی آراط باطله وجود نداشته باشد؟
بر می گردیم به اینکه اقای موسوی اعلام کردند من برنده انتخابات و رئیس جمهور آینده ایران هستم و روز یکشنبه، روز جشن پیروزی خواهد بود.ستاد آقای موسوی هم از من خواستندکه به دلیل اینکه دستگاه های خبررسانی ستاد از کار افتاده و مسئولین ستاد هم در اثر حمله نیروهای نظامی مجروح شده اند ـ حتی تعدادی از هنرمندان هم مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند ـ و قیطریه هم در محاصره است،مسئولیت این خبررسانی رابه عهده بگیرم و چند نکته را به دنیااعلام کنم؛ اول اینکه برنده این انتخابات آقای موسوی با کسب اکثریت 70 آراست.دوم اینکه آقای موسوی از مردم خواسته این پیروزی را در روز تولد حضرت زهرا و روز مادر جشن بگیریم.نکته سومی هم که گفتن آن به عهده من گذاشته شد این بودکه به ستاد آقای موسوی حمله شده است و آنها تا مدتی نمی توانند اطلاع رسانی کنند.
شما اسم این حرکت را چه می گذارید؟
*به نظر من اسم این حرکت فراتر از تقلب است؛ مردم ما الان بهت زده هستند و حالت کسانی را دارند که در روز 29 مرداد 1332 شاهد کودتا بودند. آنها هم متوقع بودندکه مصدق پیروز بشود ولی مصدق را از دست دادند. مردم ما الان در شوک هستند، ومن اسم این شوک راکودتا می گذارم. این فراتر از تقلب است.ما همه باید یکصدا فریاد بزنیم: کودتا شد. این کودتا البته به نفع استبداد نیست، برای اینکه اصل مهمی که برای من مطرح است این است که مردم ما پیروز شدند و توانستند استبداد را تاکنار دیوار عقب ببرندو حکومت مجبور شد از مشروعیت خود به علت استبدادبگذرد. تا پیش از این از نظر مردم ایران و جهان،کشور ایران در مقایسه با کشوری مانند عراق صدام که کاملا دیکتاتوری بود، یک جامعه نیمه دموکراتیک بود. مردم می گفتند با اینکه ما ولی فقیه داریم، شورای نگهبان داریم و ...همین که هنوز می توانیم رئیس جمهوری مثل خاتمی را در مقایسه با احمدی نژاد انتخاب کنیم، نشان می دهد که یک آزادی ها، انتخاب ها و یک حقوق نسبی وجود دارد،اما الان با این حرکت، کاملا به استبداد مطلق 28 مرداد برگشته ایم.
با توجه به اخباری که از ایران می رسد،حمله به مردم، دستگیری ها و زمینه سازی برای دستگیری چهره های مطرح سیاسی،فضا راچگونه می بینید؟
در حال حاضر مردم در یک حالت پرسش هستند و می خواهند یک صدای بلند واحد به آنها بگوید چه کنند. می دانید؛ ما انقلاب کردیم پشیمان شدیم؛اصلاحات کردیم، پشیمان شدیم. قهر کردیم، پشیمان شدیم؛ ولی قرار نیست این بار که با صندوق ها آشتی کردیم باز پشیمان بشویم. اگر پشیمان بشویم تنها یک راه باقی می ماند و آن انقلاب است. درنتیجه مردم می خواهند بدانند که باید کدام حرکت را انجام دهند.در واقع من تصور می کنم اگر آقای موسوی، آن طور که قول داده عقب نکشدو بتواند صدایش را به گوش مردم برساند، باید حرکتی هماهنگ انجام داد، نه حرکت های کور فردی، نه حرکت های پوپولیستی که نتیجه اش حتی می تواند به نفع استبداد تمام شود، بلکه حرکتی واحد. برای این کار بایدتمام مراجع تصمیم گیری، صنف های هنرمندان،گروه های دانشجویی، زنان و تمام اقشاری که با هم یک اتحاد و اتفاق نظرهایی دارند، با هم حرکت هایی را شروع کنند که معنی آن مخالفت با این کودتا باشد. من فکر می کنم مابه یک صدای بلند واحد احتیاج داریم. در این ماجرا نکته آموزنده ای که برای ما وجود داشت، تظاهرات میلیونی سبزهابود. در ستاد اقای موسوی می گفتند ما از این تظاهرات به هیچ وجه خبر نداشتیم ؛فقط اس ام اس هایی در این مورد گرفتیم.بعد وقتی می روندببینند چه خبر است،می بینند میلیون ها مردم با نشانه های سبز در حال حرکت هستند.یعنیمردم از طریق اس ام اس، مثل قطرات اقیانوسی که تا حالا از هم جدا بودند، به هم پیوند خوردند و خواست مدنی خویش رابا رنگ سبز به نمایش گذاشتند.کار به آنجا رسیدکه فرض کنید هنرپیشه سرشناس و محبوب ایران، خانم هدیه تهرانی با یک پرچم سبز در خیابان بود و مردم دنبالش بودند. رنگ سبز به معنای این است که این مردم قصد خشونت ندارند،خواستار یک حق طبیعی هستند؛ خواستار این هستند که حداقل مسئول اجرایی راکه روش هایش را قبول ندارند، از بین خودشان انتخاب کنند.
کودتا معمولا نشانه هایی دارد که اولین آنها سرکوب مردم و تحت فشار قرار دادن رهبران حرکت های اجتماعی ست.در همین راستا تا چند ساعت پیش گفته می شد آقای موسوی در حبس خانگی ست، یا صحبت از دستگیری آقایان تاج زاده و امین زاده می شود. خبرگزاری رسمی دولت هم زمینه سازی را شروع کرده و نوشته در ستاد اصلاح طلبان سلاح سرد کشف شده. به این ترتیب به نظر شما وضع به کدام سمت پیش خواهد رفت؟
*به نظرم حکومت فضای ارعاب راه می اندازد. در واقع پیام اخیر خامنه ای که « طعم شیرین پیروزی را با حرف ها و افکارتان تلخ نکنید»، تهدید مستقیم مردمی بود که در واقع به کاندیدای دیگری رای داده اند .اگر اکثریت مردم به آقای احمدی نژاد رای دادند،اینها چرا انقدر از اینکه مردم به خیابان ها بریزند و جشن پیروزی بگیرن، نگرانند؟خب، این اکثریت به خیابان می آمد و اقلیت هم جرئت نمی کرد به کاری دست بزند. اینها نگرانند و تهدید می کنند،چون اصل قضیه چنین نیست. در این فضا طبا مردم هم دچار بهت هستند ولی این بهت باید به ایمان و به از دست نرفتن انرژی تبدیل شود.ما به جایی رسیده ایم که دیگر نه مردم جای عقب رفتن دارندو نه استبداد می تواند عقب بکشد. مردم اگر عقب بروند، کشور باید تاریخش را فراموش کند.ما به صداهای یکپارچه ای نیاز داریم که فریاد بزنند کودتا شده.البته الان رهبری جامعه ایران به عهده کاندیدایی مثل موسوی گذاشته شده، یاآقای خاتمی که کنارش هست و هنرمندان و دانشجویان.حال باید دنبال کنیم و ببینیم که آیا آقای موسوی جرئت مدنی مصر بودن بر سر این مسئله رادارند.من در آخرین ملاقاتی که قبل از خروج از ایران با آقای خاتمی داشتم به ایشان گفتم شما از جامعه مدنی سخن می گویید، در حالیکه ما نیازمند جرئت مدنی هستیم.مردم ما جاهل نیستند که بخواهند اگاه بشوند؛ تک تک مردم در این انتخابات می دانند که به چه کسی رای دادند. هر کس باید از خودش بپرسد من به چه کسی رای دادم و چه کسی از صندوق درآمد.از کنار دستی اش بپرسد به چه کسی رای داد و از صندوق نام چه کسی درآمد. حکومتی که پذیرفت مشروعیتش را از دست بدهد و به حالت حکومت نظامی، مردمی را که 30 سال دنبال خود کشیده بود،کنترل کند، باید بداندکه از دید این مردم بزرگترین گناه این حکومت دروغگویی است؛امری که حتی می تواند به دینداری مردم ضربه اساسی بزند. در هر حال به نظر من در این شرایط مردم باید در حرکتی مدنی، فریادشان را به دنیا برسانند.به طور مثال حالا که امکان فرستادن اس ام اس نیست، با تلفن. هر کس می تواندتلفن کوتاهی به دیگری بزند؛ جملات کوتاهی بگوید؛ خلاصه باید راه های مدرنی را برای اعتراض پیدا کرد.
به نظر شما آقای خامنه ای با انتخابی که کرده، کجا قرار گرفته است؟
به نظرم کسی که این توهم را ایجاد کرده بود که رهبر تمام ملت است، امروز خود را در حد رهبر اقلیت و نفر اصلی پشت اقای احمدی نژاد پایین آورده است.امروز همه فهمیده اند که احمدی نژاد فقط سخنگوی این حکومت و نفر اول آقای خامنه ای است؛ دنیا هم نباید بپذیرد که اینها نماینده مشروع ملت ایران هستند. من به صدای بلند اعلام می کنم که رئیس جمهور مردم ایران، طبق ارای رسمی اقای موسوی است و آقای احمدی نژادرئیس جمهورغیرقانونی ایران است و باید از قدرت کنار برود.
امروز برخی از کسانی که موافق تحریم بودند،می گویندشرکت درانتخابات به این وضع کمک کرد.
من مخالف این نظرم؛ آنها با شرکت نکردن در انتخابات چه چیزی را ثابت کردند. ما یک ملت 70 میلیونی هستیم؛70 میلیون نفر که نمی توانند از کشور مهاجرت کنند. مردم ایران چاره ای جز ماندن در سرزمین خودشان ندارند.اینکه ده نفر و مهاجرت و قهر نمی کنند، دلیل نمی شود که یک ملت هم بتواند قهر کند.اصلا چرا باید قهر کند؟ اگر قرارست در آن کشور زندگی کند، چرا نبایدازحداقل حقوق خود برخوردارباشد. ما در قهر قبلی شکست خوردیم .ما بارقبل از قهر قهر کردیم ولی این بار با امید کنار هم جمع شدیم؛ هر قطره ای خودش را در دریا دید. قطره اگر تنها باشد، زیر نور آفتاب خشک می شود.مردم دیدند که چقدر با هم بودن خوب است.
آینده این قطره را چگونه می بینید؟
من اینده روشنی را می بینم، برای اینکه مردم ما اگاهی دارند . آنها می دانند که چطور می توانند با یک رای دادن، حکومت را چنان غافلگیر کنند که رای تقلبی را قانونی جلوه بدهد و یک شعبده بازی راه بیاندازد. این قدرت مردم است.شما نمی بینید ضعف استبدادرا؟نمی بینید ترس استبداد را از این رسوایی ای؟نمی بینید که بعد از سی سال مردم استبداد او را مورد اشاره قرار گرفته اند. این پیروزی مردم مابوده که اتفاقا با کمترین هزینه بیشترین بها رابه دست آورده.الان ما باید این اتحاد مردمی را حفظ کنیم.اینها می توانند رهبرانی را که از دل همین مردم بیرون آمده اند تحت فشار قرار دهند. می توانند موسوی را خانه نشین کنند، ولی 70 میلیون نفر را که نمی توان زندانی کرد؛70 میلیون نفر را که نمی توان کشت .نمی شود به 70 میلیون نفر گفت از حقوق طبیعی و اولیه خود بگذر؛ آن هم در شرایطی که جامعه بین المللی روند صلح دارد. پیش از این تهدید حمله آمریکا وجود داشت و اینکه شرایط کشور به بهانه حمله خارجی نظامی بشود،امابا وجود رئیس جمهور جدید آمریکادیگر کسی نمی تواند ما را از این مسئله بترساند.کسی نمی تواند شرایط کشور رانظامی بکند. ارتش برای سرکوب ملت نیست.ضمن اینکه این انتخابات برای تاییدمشروعیت نظام نبود، برای اعلام نیاز به تغییر وضع و رسیدن به حداقل خواست ها بود.
و آخرین سئوال. امروز باهر کسی که در ایران حرف زدم بغض داشت.بغضی سنگین.به آنها چه می گویید؟
می گویم همه شما یک قطره اید از یک دریا. همه تان همه یک ستادید؛ با هم مرتبط باشید. از آن طرف هم به کسانی که در این سو هستند می گویم صداهایی که به گوش مردم می رسد باید هماهنگ و یکدست شود تا آنان دچار چند پارگی نشوند.
"چرچیل"
چرچیل نه تنها شوخ بوده بلکه آدم بسیار حاضر جوابی هم بوده و البته چیزی هم که واضحه این بوده که رابطه خوبی با خانم ها نداشته و خیلی مایل بوده توی ذوقشون بزنه. با هم داستان هاى زیر را مى خوانیم:
1- نانسى آستور - (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سخت کوشى و جسارت هایش بدست آورده بود) - روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل (نخست وزیر پرآوازه وقت انگلستان) رو کرد و گفت: من اگر همسر شما بودم توى قهوهتان زهر مىریختم.
چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز): من هم اگـر شوهر شما بودم مىخوردمش!
2- می گن یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته…رد می شده…که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه…بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن…رقیبه می گه من هیچ وقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه…چرچیل در حالی که خودش رو کج می کرده… می گه ولی من این کار رو می کنم تا یه آدم احمق از کنار من رد بشه!!!
هیتلر که بود ؟!؟
سخنرانی بیاد ماندنی هیتلر در شهر برلین قبل از حمله به روسیه
دوران کودکی
کودکی هیتلر
آدولف هیتلر حدود ساعت 18:30 بعد از ظهر?? آوریل ???? دربراونا-آم-این، شهری کوچک در نزدیکی لینتز در ایالت اتریش شمالی، بین مرز اتریش و آلمان زاده شد. پدر او آلویس هیتلر ( ???? – ????)، یک کارمند پائین رتبه گمرک بود.
مادر هیتلر، کلارا هیتلر (زاده? پولزل)، دومین دختر عموی آلویس بود. او شش بچه به دنیا آورد. تنها آدولف، که دومین فرزندش بود، و خواهر کوچکش پاولا در کودکی زنده ماندند.
تصویر پدر هیتلر
در کتابش نبرد من، که تا اندازهای تبلیغاتی نوشته شده بود، آدولف لحنی مودبانه درباره پدرش دارد، به هر حال او اظهار میکرد تصمیم جدی که برای نقاش شدن داشت باعث اختلاف نظرات بسیاری در بین آن ها شده بود. در ژانویه ???? الویس درگذشت، و در دسامبر ???? کلارا به دلیل ابتلا به سرطان سینه فوت نمود.
جوانی
از سال ???? به بعد هیتلر در یک پرورشگاه یتیمان بوهامایی زندگی میکرد و مادرش را تحت حمایت خود داشت. او دو بار از موسسه? هنرهای زیبای وین (????-????) به خاطر «عدم صلاحیت در نقاشی» مطرود شد. به او گفته شد که تواناییهایش بیشتر در زمینه? معماری کاربرد دارد. وی درخاطراتش که نمایانگر مجذوبیتش به همین موضوع است میگوید:
«هدف من از این سفر بررسی گالری موزه? کرت بود. اما کمی بعد از اینکه به تابلویی دقت میکردم متوجه میشدم چیز دیگریست که توجه مرا به سوی خود جلب میکند،و آن خود موزه بود. از صبح تا نیمه شب، توجهم از موضوعی به موضوع دیگر عوض میشد اما این ساختمان موزه بود که بیشترین توجه من روی آن متمرکز شده بود.» (نبرد من، بخش ?، بند سوم)
بنا به سفارش رئیس آموزشگاه، وی متقاعد شد که مسیر تحصیلیش را تغییر دهد. ولی وی تحصیلات لازم برای معماری را نگذرانده بود:
«بالاخره بعد از مدتی تلاش یک مهندس شدم، بقیه راه مشکلی که در مدرسه ریشویل از دست داده بودم در اثر کوشش ها و تمرین های ده ساله تا اندازه ای جبران شد ... و هنگامی که بعد از مرگ مادرم دو مرتبه به وین آمدم این بار اقامت من چندین سال طول کشید حالت آرامش و تصمیم جدی در خود احساس کردم و کم کم غرور اولیه ام بیدار شد و جدا مصمم شدم که خود را به جایی برسانم.» (نبرد من، فصل ? بند ?)
در ?? دسامبر ???? مادرش با یک مرگ دردناک بر اثر سرطان سینه در سن ?? سالگی فوت کرد. هیتلر از طریق دادگاهی در لینز تمامی سهم یتیمیش را به خواهرش پائولا (Paula) واگذار کرد؛ آدولف در ?? سالگی وارث ثروت یکی از عمه(خاله) هایش شد. او به عنوان یک نقاش در وین مشغول کار شد. او از روی کارت پستالها طرح میکشید و به کاسبها و توریست ها میفروخت. تا قبل از جنگ جهانی اول وی حدود ???? تابلوی اینچنینی نقاشی کرد.
بعد از دومین بار اخراج از موسسه? هنرهای زیبا هیتلر دچار فقر مالی شدیدی شد. در ???? وی به دنبال سرپناهی میگشت و در ???? در خانهای که برای کارگران فقیر در نظر گرفته شده بود سکنی گزید.
مخالفت با یهود ریشهای عمیق در فرهنگ کاتولیکهای اتریش داشت. وین دارای یک جامعه بزرگ یهودی، شامل بسیاری از یهودیهای ارتدکس اروپای شرقی بود.
در سال ????، هیتلر برای اجتناب از خدمت سربازی در ارتش اتریش - مجارستان به مونیخ نقل مکان کرد. بیشتر هم نژادان آلمانی او نیز این مشکل را داشتند. ارتش اتریش بعدها او را بازداشت کرد و مورد آزمایش جسمانی قرار داد که برای خدمت نامناسب تشخیص داده شد، او مجاز به بازگشت به مونیخ شد. اما وقتی در اوت ???? امپراتوری آلمان جنگ جهانی اول را آغاز کرد، برای لشکر باواریَن داوطلب شد.
هیتلر در 2 اگوست 1914 در جمع مردم در حالی که ارتش المان خود را برای نبرد در جنگ جهانی اول اماده می کند
او یک سرباز وظیفه فعال بود که به عنوان پیغام آور در فرانسه و بلژیک در معرض دید آتش دشمن خدمت کرد. اگر چه خدمت هیتلر قابل تقدیر بود ولی به خاطر این که تابعت آلمانی او مفقود شده بود هرگز به بالاتر از سرجوخه ترفیع نیافت. او دوبار برای شجاعت در جنگ نشان صلیب آهنی، درجه دو، در دسامبر ????، و صلیب آهنی، درجه یک (به ندرت به سرجوخهها اعطا میشود)، در اوت ???? را دریافت کرد.
در مدت جنگ هیتلر یک آلمانی میهن پرست دو آتشه شد، هرچند او تا سال ???? تابعیت آلمانی نداشت. وقتی که مردم اعتقاد به شکست ناپذیری ارتش آلمان داشتند، آلمان در نوامبر سال ???? تسلیم شد. هیتلر به خاطر تسلیم شدن آلمان دچار شوک شدیدی شد. او در آن زمان به خاطر حمله گازهای سمّی در بیمارستان صحرایی بود و به طور موقت دچار نابینایی شده بود. مانند بسیاری از میهن پرستان، او سیاست مداران غیرنظامی را در تسلیم شدن آلمان مقصر میدانست.
حزب نازی
لوگوی نازی ها
پس از جنگ هیتلر در ارتش ماندگار شد، و وظیفه سرکوبی شورش سوسیالیستها را به خصوص در مونیخ، به عهده گرفت، چون او در سال ????به آنجا بازگشته بود.
در همین زمان بود که فعالیت سیاسی هیتلر آغاز شد و وی به عنوان مأمور مخفی سازمان ضداطلاعات ارتش آلمان، و در رابطه با برخی رهبران افراطی نظامی چون ژنرال لودندروف، گروه کوچک خود را تأسیس کرد؛ همان گروهی که سپس به حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان (حزب نازی) بدل شد.
در نوامبر ???? ژنرال لودندروف و هیتلر کودتای نافرجامی را ترتیب دادند که به کودتای مونیخ معروف است. (این کودتا را با نام کودتای آبجوفروشی نیز می شناسند.)
نتیجه جنگ جهانی اول برای آلمان شکستی فاجعه بار بود. کشورهای پیروزمند در «عهدنامه ورسای» شرایطی بس خفت بار را به این کشور تحمیل کردند. هیتلر مانند بسیاری از هم نسلان خود، تسلیم آلمان را رد میکرد، شکست آلمان را نتیجه اتحاد یهودیان و کمونیستها میدانست و خواهان جبران آن بود. هیتلر پس از جنگ در سی سالگی به فعالیت تشکیلاتی روی آورد و در سال ???? به جریان فاشیستی حزب کارگری آلمان پیوست. در جریان فعالیتهای تبلیغاتی استعداد بی نظیر خود را در ایراد سخنرانیهای پرهیجان و تحریک آمیز نشان داد. او شعارهای ساده و تکراری را با لحنی تند و آتشین بیان میکرد و نفرت و کینه توزی را به جان هواداران میدمید.
هیتلر
در سال ???? هیتلر و هواداران افراطی او جریانی به نام حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان با نام اختصاری (حزب نازی) تشکیل دادند. این حزب در سال ???? در مونیخ دست به شورش مسلحانه زد. اقدام نازیها به شکست انجامید، هیتلر دستگیر شد و نه ماه به زندان افتاد.
هیتلر مرام سیاسی خود را به روشنی در کتاب «نبرد من» تشریح کردهاست. به عقیده او نژادهای پست مانند گیاهان هرز هستند، که باعث خراب شدن گیاهان سالم می شوند، همچنین از یهودیان آن زمان به عنوان کسانی که دزدی، ثروت اندوزی، آلودگی و ... را رواج می دادند یاد می کند، افراد برتر حق دارند که برای رسیدن به جهانی آبادتر تمام اقوام و ملتهای «پست و غیر اصیل» را به خدمت گیرند. ناسیونال سوسیالیسم بیان ایدئولوژیک ساده و در عین حال کاملی برای یک نظام تام گرا (توتالیتر) است، که سلطه مطلق و انحصاری شالوده آن است، با شعارهایی از قبیل: ملت واحد، رهبر واحد، ایدئولوژی واحد، حزب واحد. حزب نازی از سال ???? سیاست تازهای در پیش گرفت . هیتلر در نطقهای آتشین خود وعده میداد که با تشکیل رایش سوم مردم آلمان به پیشرفت و بهروزی کامل دست خواهند یافت و تمام مشکلات جامعه حل خواهد شد. با شکست «رایش دوم» در جنگ جهانی اول، در آلمان «جمهوری وایمار» تشکیل شده بود، که در بحران غرقه بود. در جامعهای که لایههای گسترده مردم با بی کاری و فقر روبرو بودند، سخنان هیتلر برای برخی جذابیت داشت.
مسیر قدرت
در انتخابات سال ???? حزب نازی ?? درصد آرا را کسب کرد و نشان داد که به مهمترین نیروی کشور تبدیل شدهاست. در حالی که نیروهای مترقی و چپ نسبت به خطر قدرت گیری هیتلر هشدار میدادند. در سال ???? بحران سیاسی عمیقی آلمان را فرا گرفته بود. حاکمیت راست گرای کشور بر آن شد که با استفاده از هیتلر به بن بست سیاسی خاتمه دهد و قدرت روزافزون نیروهای چپ را مهار کند. در آن سال هیتلر در رأس دولتی ائتلافی صدر اعظم آلمان شد.
هیتلر
هیتلر با رشتهای از عملیات خشن (مانند به آتش کشیدن رایش تاگ، پارلمان آلمان) به درهم شکستن مقاومت نیروهای دگراندیش، سرکوب مخالفان و تحکیم قدرت خود دست زد.(اگر حقیقت دارد مدرک معتبر معرفی شود)
حزب نازی برای سرکوب مخالفان سیاسی و عقیدتی، در پپگرد و کشتار یهودیان(در بزرگ نمودن این مطالب افراط شده)، یگان ضربتی ویژهای به نام اس اس را سازمان داد.
اطلاعات تکمیلی در مورد اس اس :
شوتس اشتافل (به آلمانی: Schutzstaffel:گردان حفاظتی) یا به اختصار «اساس» یکی از سازمانهای شبه نظامی اصلی حکومت رایش سوم بود که توسط هاینریش هیملر پایه گذاری شده بود و اداره میشد. این سازمان بین سالهای ???? تا ???? فعال بود.
«اساس» در سال ???? به عنوان گارد شخصی آدولف هیتلر تشکیل شد. وافن اساس از زیرشاخههای اصلی اساس است.
تجدید تسلیحات و اتحاد دوباره
در مارس سال ???? هیتلر با اعلام سربازگیری مجدد در ارتش قرارداد ورسای را زیر پا گذاشت. او مصمم به ساخت نیروی نظامی جدید، متشکل از نیروی دریایی و نیروی هوایی بود. نام نویسی بسیاری از مردان و زنان در ارتش جدید، برای حل مشکل بیکاری مناسب بود. ولی مشکلات اقتصادی آلمان بسیار جدی بودند.
هیتلر
در مارس سال ???? او بار دیگر، با اشغال دوباره مناطق غیر نظامی راین لند به مفاد قرارداد ورسای تجاوز کرد. او جسورتر شد، چون بریتانیا و فرانسه هیچ کاری برای توقفش انجام ندادند. در ژوئیه سال ???? جنگ داخلی اسپانیا آغاز شد در آن زمان ارتش اسپانیا تحت فرماندهی ژنرال فرانچسکو فرانکو بود. شورشیان مخالف دولت خواستار حکومتی فاشیستی در اسپانیا بودند. هیتلر یگان هایی از ارتش را برای کمک به شورشیان فرستاد. نیروهای مستقر در اسپانیا سلاح های جدید ارتش آلمان و شیوههای جنگی خود را آزمایش نمودند، که از آن جمله میتوان به بمباران شهرهایی همچون گورنیکا و نابودی آن توسط نیروی هوایی آلمان در آوریل سال ???? اشاره کرد.
هیتلر در ?? اکتبر سال ???? با دیکتاتور فاشیست ایتالیا بنیتو موسولینی پیمان اتحاد بست. این اتحاد بعدها توسط کشورهایی چون ژاپن، مجارستان، رومانی و بلغارستان گسترش یافت. مجموعه تمام این کشورها، با نام نیروهای محور شناخته میشدند. پس از آن در ? نوامبر، سال ????، آدولف هیتلر با مقام رایش جلسهای سری داشت که در آنجا طرح خود، یعنی بدست آوردن «فضای حیاتی» برای ملت آلمان را مطرح نمود. رژیم نازی در سال ???? الحاق اتریش را به آلمان اعلام کرد. در اول سپتامبر ???? با حمله برق آسای پیاده نظام مجهز آلمان (ورماخت) به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز گشت.
کشتار و سوزاندن جمعی
طبق آنچه از سرویس های خبری متفقین نقل شدهاست بین سال های ???? تا ????، اِس اِس، با همکاری حکومت و نیروهای جدیدی که از کشورهای اشغالی بودند، با روشی معین در حدود سه و نیم میلیون یهودی را در اردوگاههای ایرا کشتند. گروهی دیگر نیز به دلیل گرسنگی و بیماری در حین کار اجباری جان میدادند.علاوه بر یهودیها، کمونیستها، همجنسگرایان، پروتستانها، عقب ماندگان ذهنی، اسیران جنگی شوروی، بیماران روانی، نیز جزو قربانیان بودند. امروزه با وجود مجزات های قانونی در بسیاری کشورهای اروپایی، برخی از محققین واقع گرایانه بودن این ادعا ها را به چالش کشیده اند که به این واقعه انکار هولوکاست گفته می شود جالب است بدانید آنها نیز دلایل محکمی برای رد این موضوع دارند.
جنگ جهانی دوم
اول سپتامبر ???? با حمله آلمان به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز گشت. هیتلر در در سال ???? به خاک اتحاد شوروی حمله برد. در آخر سال ???? با ورود آمریکا به جنگ، ارتشیان هیتلر در برابر جبهه وسیعی از نیروهای متفقین قرار گرفتند. ارتشیان نازی در سال ???? در جبهه اتحاد شوروی (مقاومت استالینگراد) و در سال ???? در جبهه غرب (پیاده شدن نیروهای متفقین در نورماندی) ضربات سنگینی متحمل شدند.
هیتلر
از اوایل سال ???? ارتشهای متفقین راه خود را به درون سرزمین آلمان باز کردند. ارتش ایالات متحده از غرب و ارتش سرخ از شرق به سوی برلین، پایتخت رایش سوم پیشروی کردند. در ماه آوریل ارتش سرخ برلین را به محاصره گرفت و به طرف ستاد فرماندهی رایش پیش رفت. هیتلر مرد و نتوانست ببیند فاجعه ای را که متفقین پس از مرگ او به ارمغان آوردند، مردان بی دفاع وحشیانه کشته شدند، عده ای از زنان شانس زیادی آورده و توانستند خودکشی کنند و آنان حتی به بسیاری از کودکان نیز رحم نکردند، فتح برلین به بهای جان حدود پنجاه میلیون انسان بی گناه تمام شد.
مسیر شکست
هیتلر
حمله آلمان به روسیه در آغاز برقآسا بود و پیروزی های چشمگیری را برای نازی ها به دست آورد ولی با آغاز سرما ورق برگشت. سازمان هواشناسی آلمان پیشبینی زمستان گرمی را کرده بود ولی در عمل چنین نشد، زمستان پیش رو بسیار سخت و سوزان بود. شهر استالینگراد انرژی سربازان آلمان را گرفت. استالین که از سوی ژاپن احساس آرامش کرده بود نیروهای شرقی شوروی را به جبهه غربی کشاند. حمله به ایران نیز آذوقه و سوخت و مهمات و جنگافزار غربیها و البته انبارهای آرد و گندم و سوخت ایران را به روسها رساند. فرماندهان و سپهبدان آلمانی تسلیم شدند و روسها به سوی آلمان پیشروی کردند. در غرب نیز نیروی های آمریکایی و بریتانیایی و تنی چند فرانسوی در روزی شناخته شده به روز دی(D-Day) در کرانه نرماندی پیاده شدند. هیتلر دستور سیاست جنگی سرزمین سوخته را داد که البته انجام نشد.
حقیقت های تازه آشکار شده در مورد حمله آلمان به شوروی
باور عمومی این است که هیتلر میخواست همه جا را اشغال کند و دیگر کشورها دخالتی نداشتهاند واز فرشتگان پاک تر بودهاند.اما اسنادی پس از فروپاشی شوروی در کاخ کرملین وبایگانی شوروی سابق پیدا شده این احتمال را مطرح میکند که که آلمان در مورد حمله به شوروی فقط پیش دستی کرده است. در بخش «منابع» صفحه چند منبع فارسی وانگلیسی را در این مورد آورده شده است. «ادوراد راژیسکی» در کتابی به نام نخستین زندگی نامه استالین بر پایهی پرونده های مخفی شوروی چاپ در سال ???? شواهدی را عرضه می کند مبنی بر اینکه استالین میخواست به المان حمله کند ولی هیتلر با پی بردن به این نقشه پیش دستی کرد.
هیتلر
راژیسکی اسنادی را ارئه می دهد که طبق ان اکتبر سال 1939 میلادی استالین و هیتلر باهم در یک ایستگاه لهستان دوتکه شده با هم دیدار کردند و حتی یکی از کارکنان خطوط راه آهن لهستان در سال 1972 فاش کرد که در 17 اکتبر سال 1939 این دور رهبر سوار بر قطار زرهی خود در ایستگاه راه آهن شهر لووف با یکدیگر دیدار کردند.
همچنین در سال 1979 مدرکی از بایگانی محرمانه وزرات امور خارجه آمریکا فاش شد که در آن ادگار هوور رییس وقتFBA در 19 ژوییه طی نامه به آدلف برل معاون وزیر امور خارجه آمریکا خبر دیدار استالین وهیتلر در 17 اکتبر در ایستگاه شهر لووف در لهستان با یکدیگر داده است. کتابچه فهرست های ملاقات های استالین که بعد از فروپاشی شوروی در آرشیو ریاست جمهوری روسیه در دسترس مردم قرار داده شده است.راژینسکی متوجه شد استالین در روزهای 17 و 18 اکتبر در کرملین حضور نداشته در حالی که این دوروز کاری در وسط هفته بوده است.(تمامی این مطالب از راؤینسکی در مورد استالین که به فارسی نیز ترجمه شده است ).
اگر این مطلب صحت داشته باشد باید دیدار این دو رهبر جهان در آن کوپه قطار در آن شب تاریخی بیادماندنی ودیدنی باشد. ولی ادوارد راژینسکی معتقد است این پیمان عدم تجاوز تنها یک وقت اضافه برای استالین بود. ولادیمر رزون از افسران ضد اطلاعات کا.گ.ب .(سازمان جاسوسی شوروی )که بعد ها به غرب پناهنده شد می گوید او (رزون )در درس های دانشکده نظامی مربوط به استراژیک شنیده بود که اگر دشمن در تدراک حمله ناگهانی باشد باید ابتدا نیرو های خود در نزدیکی مرز متمرکز نماید و بعد فرودگاه هایش را هرچه نزدیک تر به خط جبه مستقر سازد.رزون در سخنرانی های مربوط به تاریخ نظامی شنیده بود استالین به دلیل اعتماد کردن به هیتلر برای جنگ آمادگی نداشت. اگر او مرتکب چنین اشتباه بسیار جدی شده بود پس چرا بهترین واحد های خود را در نزدیکی مرز مستقر کرده وفرودگاه های نظامی را نزدیک لهستان اشغالی دایر نموده بود؟
شکست و مرگ
آدولف هیتلر رهبر رایش سوم در شامگاه ?? آوریل ???? به زندگی خود پایان داد. هیتلر در زمان مرگ تنها ?? سال داشت، اگرچه به گفته شاهدان عینی، در آخرین دوران زندگی پیرمردی خسته و تکیده و بیمار شده بود.[نیازمند منبع] ارتشیان نازی در سال ???? در جبهه اتحاد شوروی (استالینگراد) و در سال ???? در جبهه غرب (پیاده شدن نیروهای متفقین در نورماندی در روزِ دیD-Day) ضربات سنگینی متحمل شدند. از آغاز سال ???? ارتشهای متفقین راه خود را به درون سرزمین آلمان باز کردند. ارتشهای ایالات متحده آمریکا و بریتانیا از غرب و ارتش سرخ شوروی از شرق به سوی برلین، پایتخت رایش سوم پیشروی کردند. در ماه آوریل ارتش سرخ شوروی شهر برلین را به محاصره گرفت و به طرف ستاد فرماندهی رایش پیش رفت. هیتلر در مخفیگاه خود، به همراه همسر تازه اش اوا براون دست به خودکشی زد.
همسر هیتلر
اوا براون با شکستن کپسول سیانور و هیتلر نیز با سیانور و شلیک همزمان گلوله تپانچه به سرش دست به خودکشی زدند. پیکر بی جان آن دو را کسانی که در سنگر بودند به بیرون بردند و به خواست خود هیتلر که خواسته بود پیکرش چون موسولینی به دست دشمنان نیفتد سوزانده شد.
میراث
از زمان شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، هیتلر، حزب نازی و پیامدهای نازیسم در اکثر نقاط جهان با نگرشی منفی مواجه شدهاند. نمادهای تاریخی و فرهنگی هیتلر تا حدودی طبق توافق عمومی در غرب محکوم شدهاند. نمایش صلیب شکسته? نازی یا دیگر نمادهای نازی در آلمان ممنوع است. با وجود محکومیتی که توسط بسیاری از شخصیتهای ملی، علیه هیتلر صورت گرفت، نمونههایی از افرادی که به میراث هیتلر الفاظی بی طرفانه نسبت دادهاند و یا به طرفداری از آن برخاستهاند نیز به ویژه در جنوب آمریکا و بخشهایی از آسیا وجود داشتهاست. . او گاهی اوقات، تنها به دلیل ویژگی یهودی ستیزیش، به عنوان چهرهای مثبت در جهان اسلام توصیف شدهاست. در سال ????، رئیس جمهور پیشین مصر انور سادات نوشتاری مبنی بر طرفداری از هیتلر به رشته? تحریر درآوردهاست. لوویس فاراخان به او نسبت «مرد بسیار بزرگ» دادهبود. بال تاکرای (Bal Thackeray) رهبر جناح راست حزب شیو سنا (Shiv Sena)، در ایالت ماهاراشترای هند در سال ???? نشان داد که یکی از تحسین کنندههای هیتلر است.
خارج از زادگاه هیتلر -براونا-آم-این در اتریش- نشان سنگی حکاکی شدهای وجود دارد که ترجمه? آزاد آن اینچنین است:
«برای دستیابی به صلح، آزادی و دموکراسی -حکومت فاشیستی هرگز- میلیونها مرده را به یاد بیاور.»
تحلیل شخصیت هیتلر
هیتلر
والتر لانگر در سال ???? در گزارشی با عنوان ذهن آدولف هیتلر که برای اداره نیروهای مسلح راهبردی ایالات متحده تهیه کرده بود ویژگیهای وضع و حال روانی هیتلر را اینگونه بیان میکند :
با توجه به سرشت بیمار بودن هیتلر ,آشکار است که او نمیتوانست به عنوان یک وکیل مجلس وارد سیاست شود .نوع مداخله? وی در سیاست باید با منش او همخوان میبود. موفقیت نهایی او تا حدود زیادی نتیجه? این بود که توانایی یادگیری و بهکارگیری مهارتهای سیاسی همساز باخلق و خوی خود را داشت و همزمان توانست بخش قابل ملاحظهای از مردم آلمان را متقاعد سازد که شیوه? نگرش و کنش او را در عرصه? سیاست ,شیوهای مناسب و موثر بدانند .در این چارچوب استعداد ذاتی او برای سخنوری، توانایی متظاهرانهای که برای بهرهبرداری از جنون خویش در قالب توفانهای حساب شده? خشم داشت ,استفاده? موثری که از روانشناسی تودهای تبلیغات و نمادها به عمل میآورد ,پرورش فره در وجود خویش ,تواناییش برای اقدام و واداشتن دیگران به اقدام و فداکاری و شم سیاسی او جنبههایی از شخصیتش بود که به او یاری میرساند
ازدواج در ایران باستان
از مراسم ازدواج اصیل ایرونی برای ما فقط باورهای غطلی باقی مونده و مراسم خواستگاری، نامزدی ، عقد، عروسی، پاگشا ، آینه و شمعدان تنها جنبه تشریفات داره. در حالیکه تو آئین کهن ایرانی هر کدوم روش و هدف خاص خودش رو داشته ...
در ایران باستان و بنا بر قوانین دوره ی ساسانی، دختران خود همسر خویش را انتحاب می کردند. هنگامی که بهرام گور،پادشاه معروف ساسانی از دختران یک مرد روستایی ساده درخواست ازدواج می کند؛ روستایی، پاسخ را به دختران خود وا می گذارد.. در شاهنامه زنان دلاور و خردمندی چون کتایون و تهمینه، همسر خویش را انتخاب کرده و برای یافتن همسر خود همه ی مرزهای سیاسی و طبقاتی را زیر پا می گذارند.
زرتشت نیز در اوستا برای ازدواج و تشکیل خانواده منزلت والایی دیده است. در یسنا آمده است: عروس و داماد! این کلمات را به شما می گویم: زندگی سرشار از شادی داشته باشید و به حقوق یکدیگر احترام بگذارید. بی گمان زندگی شیرینی خواهید داشت. زرتشتیان که تعداد آنها در دنیا بیش از 300 هزار نفر و در ایران 30 هزار نفر می باشد پس از گذشت قرن ها مراسم مربوط به ازدواج خود را نگه داشته و بنا بر باورهای دیرین خود رفتار می کنند. به این مراسم نگاه کنیم که چه اندازه زیبا هستند. بیاییم این آداب انسانی و والا را پاس داریم.
خواستگاری
خواستگاری زرتشتیان به این روش است که مادر و خواهر پسر در صورت تمایل خانواده دختر با چند نفر از بستگان نزدیک برای خواستگاری دختر می روند. در بیشتر مواقع خانواده پسر نامهای که در باره ی خواستگاری از سوی پسر به پدر دختر نوشته شده همراه خود می برند. این نامه را بیشتر برای شگون روی کاغذ سبز رنگ و در پاکتی سبز می گذارند و با یک دستمال سبز و یک کله قند همراه با مقداری سنجد و آویشن به منزل دختر می برند. جواب نامه چند روزپس از آن از سوی خانواده دختر با همان روش به سرای پسر برده می شود. در این نامه پدر دختر، موافقت خود را بیان می دارد و به دنبال آن نامزدی آغاز می شود.
نامزدی
در روز نامزدی پسر همراه خانواده خود به خانه دختر می رود و همراه با بردن انگشتر نامزدی هدایایی (از قبیل کیف، کفش، پارچه ،سکه طلا) به دختر می دهد.دادن این هدایا همراه با مراسم ویژه ای است. در جلوی همه این هدایا دو لاله که در داخل هر کدام یک شمع روشن قرار دارد همراه آیینه،گلابپاش، یک کله قند و نقل با خود می برند و پس از پیش کش کردن این هدایا از سوی پسر به دختر، آنان انگشتر نامزدی را در دست همدیگر می کنند. چند روزپس از نامزدی،خویشان دختر نیز با دو لاله روشن ونقل و کله قند سبز پوش،گل، پارچه و هدایای دیگر به خانه پسر می روند و آنها را به خانواده پسر هدیه می کنند. در این دیدار، دختر همراه پدر و مادر وخویشان خود نمی رود زیرا این کار را گونه ای سبکی ازسوی دختر می دانند. پسر می تواند بعد از انجام مراسم نامزدی به خانه دختر رفت و آمد کند .پس از مدتی،که به آمادگی دو خانواده بستگی دارد، روز عروسی را که باید روزی نیک و مبارک باشد برمی گزینند.
عروسی
چند روز پیش از عروسی، عروس و داماد و خویشان بسیار نزدیک به خرید وسایل عروسی می روند. از سوی داماد لباس عروسی (کیف و کفش،چند قواره پارچه،طلا و لوازم آرایش…) و از سوی دختر لباس دامادی و هدایای دیگر ( کفش، پیراهن …) خریداری می شود. دو سه روز پیش از عروسی از سوی خویشان عروس جهیزیه را به خانهای که باید عروس و داماد با هم در آن زندگی کنند می برند و خانه را خود تزیین و آماده می کنند. هم چنین در این روز همراه با بر پا کردن جشن کوچکی، با نخی که از سوی خانواده دختر فرستاده شده رختخواب عروسی به یاری خانواده پسر دوخته می شود. گرد همایی برای مراسم عروسی را انجمن گویند.در یزد مراسم زیبای حنابندان نیز رواج دارد و دست و پای دختر و پسر را با نقش های زیبا می آرایند.عقد و عروسی زرتشتیان در یک روز انجام می گیرد. روز عروسی،عروس و داماد وخویشان نزدیک پیش از شامگاه برای انجام مراسم عقد در نیایشگاه حاضر می شوند. دراین مراسم در پیشاپیش عروس و داماد،کتاب اوستا، دو لاله ی روشن،آیینه،نقل سفید، انار و تخم مرغ به وسیله اقوام نزدیک به معبد برده می شود. عروس و داماد در جای ویژه ای که در جلوی سفره عقد است مینشینند.
سفره ی پیمان (گواه) یا عقد
سفره ی عقد یا گواه بر روی زمین گسترده می شود. این سفره از ترمه یا مخمل و ابریشم است و از سوی مادر عروس نسل به نسل نگه داری شده است . سفره باید رو به خاور یا برآمدن خورشید گسترده شود و بر روی آن این چیزها دیده می شود:گل سرخ. سینی از هفت سبزه. دو کله قند. کاسه ی عسل. سکه ی طلا. شاخ یا کاسه نبات. منقل برای اسفند. برنج. سبزی خشک. نمک. رازیانه. چای. کندر. خشخاش. انار. سیب. نانی محلی که بر آن مبارک باد نوشته اند.
اوستا. آینه ی بخت. لاله( شمعدان)
عروس و داماد روبروی هم می نشینند. بر فراز سرشان توری از حریر سپید نگه می دارند و دو کله قند را به هم می سایند تا مراسم بله برون یا بله گفتن عروس به پایان رسد و می خوانند:
مسابم و مسابم!...........چی چی مسابی؟
مهر و محبت مسابم!.......برای کی مسابی؟
برای عروس و دوماد!
داماد لباس سفید چین دار و عروس ساری چین دار سفید می پوشد. بر گردن آن ها گلوبندی از گل آویزان می کنند و بر پیشانی آن ها خالی سرخ رنگ می گذارند. نخست عروس بر تخت می نشیند و سپس داماد را دوستان وخویشان به نزد او می آورند و به هنگام عروسی در دهان یکدیگر با انگشت عسل می گذارند.بنا بر دینکرد به هنگام عروسی و برای آگاهی همگان طبل و شیپور می نوازند. این مراسم را شاه جان گویند. روبروی عروس و داماد موبد و کنارشان خانوادههای نزدیک مینشینند. آنگاه مراسم عقد در حضور دو شاهد که یکی از خانواده دختر و دیگری از خانواده پسر می باشد انجام می گیرد. سپس موبد شروع به خواندن بخش هایی از اوستا نموده و اندرز زناشویی می دهد. بعد از طرفین میپرسد که آیا به ازدواج با هم خوشنود هستند یا نه.
س از شنیدن جواب بله از هردو، نوشتن ازدواج در دفتر رسمی رزتشتیان انجام میگیرد و عروس و داماد وشاهدان آنرا گواهی میکنند . پس از پایان مراسم عقد،تخم مرغی که در سر سفره عقد بوده به وسیله (موبد) به پشت بام پرتاب می شود. با اینکار موبد حقوقی را که پدر نسبت به دختر خود داشته با قیچی بریده به این تخم مرغ مصالحه کرده از خانه بیرون می اندازد باین هدف که پدر دیگر حقی به دختر ندارد.
سپس ده موبد در حالی که گلاب و آیینه در دست دارد جلو مهمانان آمده همراه با نگاه داشتن آیینه روبروی آنان به آن ها گلاب می دهد و یک نفر دیگر که پشت سر ده موبد حرکت می کند به مهمانان شیرینی می دهد. آنگاه دهموبد سینی بزرگ پر از لورک یا آجیل را برداشته به تقسیم آن بین مهمانان که بیشتر سهم خود را به خانه می برند میپردازد.پس از انجام مراسم عقد، موبد،عروس و داماد را در معبد دور آتش مقدس می گرداند. آنگاه عروس و داماد به مجلس جشن عروسی می روند و پس از پایان مراسم جشن، عروس و داماد به وسیله خویشان نزدیک به خانه داماد برده می شوند. در این مجلس موسیقی زنده نواخته می شود و مهمانان با ترانه های بومی به رقص و پایکوبی می پردازند. انار و هندوانه و شیرینی می خورند. غذا بیشتر گوسفند بریان کرده، مرصع پلو و شیرین پلو می باشد. مراسم بین سه تا هفت روز به درازا می کشد. گاه نیز با آوردن مطرب ها به اجرای گونه ای نمایش های رو حوضی می پردازند. حوض میان خانه پر از سیب و انار و هندوانه است و بر تختی روی حوض، مردمان به تماشای نمایش کمدی و شادی می پردازند. در چند عروسی دیدم که زنی با بستن چند قاشق به انگشتان پای خود، که بر هرکدام صورتی را نقاشی کرده بودند، بر پشت نیم پرده ای خوابیده و نمایش شاد عروسکی را اجرا می کرد.
در مراسمی دیگر دو شخصیت نمایش، یکی در نقش عروس و دیگری در نقش داماد برای هم می خواندند:
آی دخترک ترگلک ورگلک خوش قد و بالا.........عقدت می کنم، عقد مدارا
تو که عقدم می کنی، عقد مدارا............ ......منم عروس می شم حجله می شینم
تو که عروس می شی حجله می شینی.......منم دوماد می شم، پهلوت می شینم
بادا بادا مبارک بادا
پا انداز (پاگشا)
در یزد و کرمان زرتشتیان عروس را با آداب ویژه ای به خانه داماد می برند. بدین ترتیب که سمت راست عروس، خواهر داماد و سمت چپ او خواهر عروس (یا یکی از زنان خانواده ی عروس) قرار گر?ته زنان فامیل در حالی که صف چهار یا پنج نفری تشکیل دادهاند پشت سر عروس به سوی خانه داماد حرکت می کنند. چون به کوچه ای باریک ( کوچه ی آشتی کنان) می رسند، می ایستند و می خوانند:
این کوچه تنگه؟ بله......عروس قشنگه؟ بله
دست به زلفاش نزنید....مروارید بنده. بله
بادا بادا مبارک بادا.......ای یار مبارک بادا
همراهان عروس از جلوی منزل هر زرتشتی عبور کنند، در برابرش، آتش افروخته بر روی آن اسفند و کندر دود می کنند. زنان شاباش می کشند . بدین گونه که سر در گوش و دوش یکدیگر نهاده و فریاد شادمانه بر می آورند. در جلو در خانه، جلوی پای عروس و داماد آتش می افروزند. خانواده داماد برای ورود عروس پاگشا یا پانداز می دهند که بیشتر پول و طلاست. در خانه به مهمان ها شربتی به نام (شربت در حجله ) می دهند. در هنگام ورود عروس و داماد به حجله مادر شوهر هدیهای( گوشواره، انگشتر، دستبند و سینه ریز) به عروس می دهد. پس از ورود عروس و داماد به حجله،در حضور عده ای از زنان خانواده نزدیک آنها،عروس و داماد به پاشویی یکدیگر می پردازند. ابتدا سینی را در زیر پای عروس و داماد قرار میدهند. عروس و داماد از ظرفی ،مقداری سبزی که به آن (مرو) و (مور) یا مورد سبز می گویند، و مقداری شیر و آب که همه با هم مخلوط شده برداشته هر دو پای عروس را با آن می شوید و سپس عروس پای داماد را می شوید به این نشان که مانند گیاه مورد همیشه زندگی آنها سبز و خرم باشد و مانند آن شیر همواره از گناهان پاک گردند و مانند آن ریشه( مورد) زندگیشان دراز و پردوام باشد.
در این هنگام مهمانان عروس و داماد را تنها می گذارند. عروس و داماد اناری شیرین را که در روی سفره گواه بوده در اتاق حجله با هم می خورند تا به اندازه دانههای آن دارای اولاد گردند. بامداد روزدیگر رختخواب عروس و داماد بوسیله خواهر شوهر (یا خواهر زن) بزرگتر جمع می شود. رسم است که داماد سکهای برای خواهر خویش در رختخواب می گذارد و خواهر شوهر موقع جمع کردن رختخواب، آنرا برمی دارد. بامداد همان روز نیز از طرف خانواده عروس مقداری ماست (بعنوان روسفیدی ) همراه شیرینی و پشمک (برای شیرین کامی ) برای خانوادههای نزدیک عروس و داماد فرستادهمی شود.
پا تختی
داماد عصر همانروز ( که روز پاتختی است) قبل از آمدن مهمانان به وسیله چندتن از مردان فامیل همراه موبد با دو لاله روشن و مقداری شیر که با برگ گل و آب مخلوط میباشد برسر آب روان میرود و پس از خواندن پاره هایی از اوستا به وسیله ی موبد،آنرا در آب روان می ریزد تا بدین ترتیب هر گونه آلودگی قبل از زناشویی او شسته شود و مانند آب و شیر و گل پاک باشد. دربازگشت، داماد برای دستبوسی وسپاس از رنج هایی که پدر برای دختر خود کشیده است به خانه پدرزن می رود و با بوسیدن دست مادر و پدر زن خود از تلاش آن ها در تربیت دخترشان که حالا زن اوست سپاسگزاری می نماید. پدر زن هدیهای به داماد می دهد. سپس داماد به خانه خود باز می گردد. در بازگشت داماد، در پاگرد خانه، عروس کاسهای از نقل و شیرینی به نشان پذیرایی از داماد به سر او می ریزد. دراین هنگام خویشان و دوستان هدایایی را که آماده کردهاند به عروس و داماد می دهند. آنگاه داماد به نشان شیربها، اناری را که به آن 33 یا ??? سکه زده شده همراه یک جفت کفش به مادر زن هدیه می کند و یک جفت کفش نیز به خواهر زن می دهد. روز سوم عروسی روز آش رشته است. رشته این آش باید به دست عروس بریده شود و به دست داماد به دیگ ریخته شود. این آش را نیز همراه با برگزاری جشن کوچکی بین دوستان و خویشان بخش می کنند.
زیارت و مهمانی
رسم است که عروس و داماد پیش از رفتن به جای دیگر همراه خویشان خود به زیارتگاه و مکان مقدسی و در یزد به پیر سبز و چکچک و پیر بانو می روند. پس از زیارت، در یک روز خوب هفته، مادر شوهر و پدر شوهر، عروس و پسرشان را به خانه خود مهمان می کنند و هنگام ورود آن ها هدایایی به نشان پاگشا به آن ها می دهند. همین کار را مادر زن و پدرزن نسبت به داماد و دختر خود انجام داده و هدایایی به نشان پاگشا به آنها می دهند. پس از آن خویشان نزدیک عروس و داماد را به خانههایشان مهمان می کنند. گاهی این مهمانی ها به درازا می کشد، زیرا عروس و داماد هر هفته در خانه یکی از خویشان مهمان می شوند. این مهمانی ها نیزهمراه با تشریفات ویژه ای است. هنگام ورود عروس و داماد یک شاخه گل و گیاه سبزی یا یک دانه انار (یا سیب و یا نارنج) به آن ها داده مقداری (آویشن) که با شیرینی و سنجد و بادام و غیره مخلوط است بر سر آنها می ریزند و چندین مرتبه با صدای بلند که همراه با خوش حالی است نسبت به عروس و داماد شادباش می گویند. زدن دف و خواندن ترانه های شادمانه و خوردن انار و هندوانه و شیرینی نیز در تمام این مراسم رایج است.
"روزى که امیرکبیر گریست!"
در سال 1264 قمری، نخستین برنامه دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبلهکوبی میکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبی به امیر کبیر خبر دادند که مردم از روی ناآگاهی نمیخواهند واکسن بزنند. بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان میشود.
هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باختهاند، امیر بیدرنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد، باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور میکرد که با این فرمان همه مردم آبله میکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان میشدند یا از شهر بیرون میرفتند.
روز بیست و هشتم ماه ربیعالاول به امیر اطلاع دادند که در همه شهر تهران و روستاهای پیرامون آن، تنها 330 نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پارهدوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم، جن زده میشود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمیگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز. چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد.
در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مردهاند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور میکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هایهای میگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند. امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع میکنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی من هستند و من از این میگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
"داستان تاریخى اعدام بابک خرمدین"
روز قبل از اعدام، خلیفه با بزرگان دربارش مشورت کرد که چگونه بابک را در شهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند. بنا بر نظر یکی از درباریان قرار برآن شد که وی را سوار بر پیلی کرده در شهر بگردانند. پیل را با حنا رنگ کردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابک را در رختی زنانه و بسیار زننده و تحقیرکننده برآن نشاندند و در شهر به گردش درآوردند. پس از آن مراسم اعدام بابک با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه بر فراز سکوی مخصوصی که برای این کار در بیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد. برای آنکه همهی مردم بشنوند که اکنون دژخیم به بابک نزدیک می شود و دقایقی دیگر بابک اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف و اکناف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه او را می شناختند. ابن الجوزی می نویسد که وقتی بابک را برای اعدام بردند خلیفه در کنارش نشست و به او گفت: تو که این همه استواری نشان می دادی اکنون خواهیم دید که طاقتت در برابر مرگ چند است! بابک گفت: خواهید دید. چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران می کرد صورتش را رنگین کرد. خلیفه از او پرسید: چرا چنین کردی؟ بابک گفت: وقتی دست هایم را قطع کنند خون های بدنم خارج می شود و چهرهام زرد می شود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است. چهرهام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود. به این ترتیب دست ها و پاهای بابک را بریدند. چون بابک بر زمین درغلتید، خلیفه دستور داد شکمش را بدرد. پس از ساعاتی که این حالت بر بابک گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا کند. پس از آن چوبهی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و لاشهی بابک را بردار زدند و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد.
آخرین گفتار بابک ( به نوشته کتاب حماسه بابک اثر نادعلی همدانی )
چنین بوده است:
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود.
تو اکنون که مرا تکه تکه می کنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت! این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد. من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز می کند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند مازیار هنوز مبارزه می کند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند.
اما تو ای افشین... در انتظار
و بدین سان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود: "پاینده ایران"
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابک چنان واقعهی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبهی بابک یعنی چوبهی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی می شد.
برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که او را مثل بابک اعدام کند. طبری می نویسد که وقتی دژخیمْ دست ها و پاهای برادر بابک را میبُرید، او نه واکنشی از خودش بروز می داد و نه فریادی برمیآورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بر دار کردند. (تاریخ ایران - دکتر خنجی)
معتصم خلیفه عباسی، چنانکه نظام الملک در سیاست نامه خود می نویسد به شکرانه آنکه سه سردار مبارز ایرانی، بابک، مازیار و افشین رو که هر سه آن ها به حیله اسیر شده بودند به دار آویخته بود، مجلس ضیافتی ترتیب داده بود که در طول آن 3 بار پیاپی مجلس را ترک گفت و هربار ساعتی بعد برمی گشت. در بار سوم در پاسخ حاضران که جویای علت این غیبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به یکی از دختران پدر کشته این سه سردار تجاوز کرده است و حاضران با او از این بابت به نماز ایستادند و خداوند را شکر گفتند. (تولدی دیگر - شجاع الدین شفا).