علیـرضا خـمسه؛ خاطـره سـاز همـه نـسل ها
خبرگزاری مهر: علیرضا خمسه از آندسته کمدین هایی است که برای همه نسلی خاطره ساز بوده است از نسل پدر و مادرهای ما بچه های این روزها که طرفدار سریالی چون "پایتخت" بوده اند. هنوز هم وقتی تلویزیون "آپارتمان شماره 13" و سایر کارهای خمسه را نشان می دهد، پای تلویزیون می نشینید و نمی توانید لذت بازی های این کمدین محبوب را از دست بدهید.
بازی در "بیست" بود که بعد از سالها توانست سیمرغ بلورین را برای علیرضا خمسه به ارمغان بیاورد. یک بازی متفاوت و جدی و درام از کمدینی که مردم عادت داشتند همیشه آنها را بخنداند. فیلمی که خودش هم در طول مصاحبه از آن به عنوان یکی از فیلم هایش که از همه بیشتر دوست دارد نام می برد. در دو سال اخیر هم بازی موفق او در مجموعه تلویزیونی "پایتخت" توانست هنرنمایی دیگری را از او به نمایش بگذارد و نشان داد که خمسه همیشه متفاوت و تکرارنشدنی است.
برای مصاحبه با او به آموزشگاه هنری وی می روم جایی که در حدود 6 سال است به آموزش بازیگری می پردازد. از پله ها بالا می روم وارد سالن آموزشگاه که می شوم تصاویری از کارگردانان و بازیگران مطرح و چهره سینمای ایران بر روی دیوار خودنمایی می کند. کنجکاوانه به عکس ها، پوسترها و روزنامه های قدیمی از فیلم ها نگاه می کنم. خود خمسه هنوز در کارگاه و مشغول تدریس است. روی دیوار بعضی از نام هایی نوشته شده اند که در همین کارگاه های بازیگری شرکت کرده اند و بعد وارد دنیای تصویر شده اند. نام ها و چهره هایی که کمتر شناخته شده هستند. صدای علیرضا خمسه از درون اتاق دربسته ای به صورت مبهم به گوش می رسد.
بعضی از جملات را می شنوم و بعضی را خیر؛ درباره تخیل سخن می گوید. کارگاه بازیگری با کودکان است. همهمه و سروصدایشان بلندتر به گوش می رسد. گاهی سکوت می شود گاهی همه می خندند. حالا از غده و سرطان می گویند. هوس می کنم بدانم آن داخل چه خبر است اما باید صبر کنم... تنها وقتی کارگاه تمام می شود و پدرها و مادرها می آیند می توانم به کارگاه وارد شوم و برخورد خمسه را با والدین می بینم. خانواده از او در مورد فرزندشان سوال می کنند و او درباره هریک توضیحاتی ارایه می کند.
علیرضا خمسه آرامش زیادی دارد. چهره اش را انگار با لبخند پیوند زده اند، حتی وقتی از تلخی ها و ناآرامی ها سخن می گوید آرام و متبسم حرف می زند. وی در این گفتگو از تئاتر درمانی و نقش گروه در شکل گیری شخصیت اجتماعی کودکان و نوجوانان سخن می گوید. اینکه نظام های آموزشی ما چندان توجهی به بازسازی شخصت های نوجوانان نداشته اند و شاید حتی بدتر جلوی تخیل و رشد و پیشرفت شخصیت ها را گرفته اند.
خمسه همچنین از جامعه حال حاضر سخن گفت که این روزها در آن حتی کمدین ها هم احساس می کند موتورشان به سختی روشن می شود چه برسد به اینکه بخواهند به مردم دیگر انرژی بدهند و آنها را تحت تاثیر قرار دهند. از علاقمندان به بازیگری می گوید و اینکه چه راهکاری در مقابل آنها می گذارد و اینکه چگونه خودش در این حرفه ماند و نظر خانواده اش در آن زمان چه بود و حالا خودش درباره کار دو دخترش چه فکری می کند یا چه توصیه ای دارد. با ما در قسمت اول این گفتگو همراه شوید ...
- در میان هنرجوها بعضی را دیدم که عکس هایشان را روی دیوار زده بودید و وارد کار شده بودند.
هدف ما اینجا بیشتر آموزش و پرورش و در نتیجه زمینه های پداگوژیک مورد نظر است تا اینکه بخواهیم هنرجو و بازیگر به سینما تحویل دهیم. یعنی بیشتر روانشناسی و مسایل شخصی مطرح است. به طور مثال بعضی از کودکان و نوجوانانی که به اینجا می آیند شخصیت های فعال یا برعکس منفعلی دارند. همچنین اعتماد به نفس ندارند یا ممکن است اعتماد به نفس کاذب داشته باشند. بنابراین اینجا براساس روانشناسی نمایش با این هنرجویان کار می کنیم تا آنها را به این تعادل اجتماعی برسانیم در عین حال ممکن است به فیلم و سریال هم دعوت شوند که این هدف ثانویه است.
- پس به نوعی تئاتر درمانی است؟
بله کارکردهای آموزشی و پرورشی تئاتر مطرح است. درواقع از تئاتر و نمایش برای رسیدن به یک شخصیت مطلوب بهره گرفته میشود.
- در حال حاضر هدف بیشتر کارگاه های بازیگری ما رسیدن به پرده سینماست. چقدر این کار شما در جامعه می تواند جایگاه داشته باشد؟
به نظرم از این مساله خیلی غفلت شده است. جامعه بیشتر از اینکه به بازیگر نیاز داشته باشد به شخصیت های سالم نیاز دارد.
- مخصوصا جامعه ما که هم اکنون اینقدر دچار افسردگی شده است. تاکنون پیش آمده که از میان هنرجوها کسی بعد از مدتی مراجعه کند و بگوید چه تغییراتی بعد از این کارگاه ها داشته است؟
معمولا خانواده ها و ما عادت نداریم وقتی که خوب می شویم، مراجعه کنیم و از حال خوب خود بگوییم برای همین پزشک ها و روانشناسان بیشتر آمار بیماران را دارند. اینجا هم همینطور است هرکسی حالش خوب است می رود و دیگر بازنمی گردد.
- من از بیرون در کارگاه صدای کودکان را می شنیدم که از خورشید و سیب و غده سرطانی حرف می زدند. درباره کلاس امروزتان توضیح می دهید؟
یکی از مهمترین کارهای ما پرورش تخیل است. کودکان ما عادت دارند که هرچیزی را به همان شکلی که هست ببینند مثلا سیب، ماشین، توپ، و هر شیء دیگری را به همان صورت که هست، می شناسند. همین باعث شده که ذهن کودکان ما به سمت خلاقیت نرود یا اگر هم به این سمت حرکت می کرده، جامعه آن را تشویق نکرده است. بنابراین در اینجا تخیل به عنوان زمینه رشد و زمینه تعقل در کودکان مورد توجه است.
من هم در کلاس یک توپ را در دست گرفتم و برای اینکه حالا کودکان بتوانند آن را جور دیگری ببینند توپ را گاز می زدم و بعد همه آن را یک سیب می دیدند یا بالای سرم می گرفتم و عرق می ریختم یا زیر لباسم می گرفتم و آنها حدس می زند که این یک غده سرطانی است که درد هم دارد. یک شیء این قابلیت را دارد که به اشکال و ابزار مختلف تبدیل شود و کودک یاد می گیرد که در هر چیزی عناصر تراژیک و خنده دار پیدا کند یا از جامعه ای که عبوس و افسرده است تصور دیگری از جامعه در ذهنش داشته باشد.
- پس باید تخیل موجود در افراد را هدایت کرد.
بله. ما دو نوع تخیل در جامعه داریم. یک نوع تخیل های لجام گسیخته که بیماری و سرکوب تخیل هستند و نوع دیگر تخیلی که جهت داده شده است. مثال نوع اول مادری است که کودکش را به خاطر بازی با کفگیر دعوا می کند درحالیکه این کفگیر برای کودک می تواند هر چیزی باشد و مادر هم باید به بازی او داخل شود.
- درباره تاثیر این تخیل کتاب های بسیاری مخصوصا در غرب نوشته شده اما در کشور ما کمتر کار شده است. برای آنکه تخیل به سمت درست حرکت کند چه باید کرد؟
باید پدرها و مادرها را آموزش داد. همچنین باید برای مربیان مهدها و آموزش و پرورش دوره هایی گذاشت که به این مسایل توجه کنند. زمانی خود من به مربیان این آموزش ها را می دادم اما متاسفانه در جامعه ما کارها و آموزش های زیربنایی تشویق نمی شود. همه به دنبال سود و ضرر خود هستند. اینکه چه کسی چه اتومبیلی دارد یا خانه اش چقدر می ارزد یا... جامعه از معنا تهی شده است و دارد از اصول بری می شود. اگر آدم هایی مثل ما کم نیاورند و بتوانند بمانند و تاثیرگذار باشند این امید هست که به مرور جامعه تغییر کند.
- کمدین ها شخصیت های شادتری نسبت به دیگران دارند. تابحال شده که شما هم کم بیاورید؟
فراوان پیش آمده است.
- چه زمان هایی؟
در زمان هایی که با بی عدالتی و نامهربانی ها مواجه می شویم.
- چطور دوباره خود را احیا و به اصطلاح موتور خود را روشن می کنید؟
خیلی سخت است. قبل ترها راحت تر بود. الان گازوئیلی شده است و وقتی خاموش می شود چند نفر باید هل بدهند.
- تا بحال شده آشنایان و فامیل و دوستان از شما بخواهند برای فرزندانشان کاری کنید که بازیگر شوند؟ و اگر شده است چطور به این افراد کمک می کنید همان ابتدا آنها را به کار معرفی می کنید؟
ابتدا باید هرکس به هر زمینه ای که علاقمند است کمک کرد تا او را از توهم در آوریم. باید آدم ها را از رویا دور کرد و پای آنها را داخل واقعیت کشید. یکی از آشنایان من زمانی می خواست دامپزشک شود و بعد از او کار سختی در زمینه ارتباط با حیوانات خواسته بودند. کسیکه از کودکی تنها رابطه ای لطیف با گربه و سگ و این نوع حیوانات دارد حالا به یکباره با خشونتی عجیب و غریب مواجه می شود.
برای این کار هم هر کسی که علاقمند به بازیگری و سینما باشد ابتدا به او می گویم یک روز سر صحنه فیلمبرداری بیاید. وقتی می بینند ظل آفتاب یا در اوج سرما و در سخت ترین شرایطی که فقط در پشت صحنه می توان دید یک پلان چندین بار به علل مختلفی مثل هماهنگ نبودن کادر فیلم، لنز دوربین و ... تکرار می شود تازه با واقعیت های این حرفه آشنا می شوند. اغلب در این جور مواقع می گویند "چه کار سختی شما دارید، یک صحنه 30 ثانیه ای را 80 بار تکرار کردید!" بعد از آن طبیعتا اگر بازهم علاقمند بودند و حاضر بودند این سختی ها را تحمل کنند به آنها می گویم یک دوره شش ماهه به همین کلاس های آموزشی بیایند تا با کم و کیف این کارها و تکنیک ها آشنا شوند.
البته باید دید که فقط علاقه دارند یا استعداد هم در کنار این علاقه وجود دارد. اکثر این افراد علاقمند هستند. علاقمندانی که در بهترین شکل در بین آنها ده درصد می توان یافت که استعداد بازیگری داشته باشند. این یک آمار کلی در همه موسسه ها و آموزشگاه های خصوصی و آکادمیک است که از هر 10 نفر 9 نفر استعداد ندارند. همین امروز در کلاسی که داشتم یک یا دو نفر مستعد بودند بقیه فقط می توانند آموزش ببینند.
- و بعد شما به بقیه می گویید که استعدادی برای بازیگر شدن ندارید؟
خودشان می فهمند. فرض کنید شما با پارتی بازی وارد دانشکده پزشکی می شوید اما به تدریج خودتان می فهمید که علاقه ای به دست زدن به چاقوی جراحی و دیدن خون و ... ندارید.
- برای نسل من این مساله خیلی رواج دارد. فکر می کنید چرا تصمیم گیری درباره حرفه اینقدر سخت است؟ ابتدا فکر می کنیم کاری را دوست داریم و حتی در آن با استعداد هستیم اما بعد به قول شما می فهمیم که استعدادش را نداریم.
مشکل اساسی در نقص نظام آموزش و پرورش ما است. رسالت اولیه همه نظام های آموزشی جهان شناسایی مهارت ها، استعدادها و توانمندی های قوای جسمانی و روحانی افراد است.
دختر من قرار است امسال به دانشگاه برود اما هنوز نمی داند چه رشته ای باید انتخاب کند. مهندسی، پزشکی، موسیقی، نمی داند چه رشته ای را باید انتخاب کند چون در مدرسه اگر موسیقی، تئاتر و یا هر هنر و کار دیگری داشته اند، تفننی بوده است و نه حرفه ای. اگر تئاتر بازی کرده اند به مناسبت ها و مراسم ها محدود شده و با این هدف نبوده است که شخصیت آنها شناسایی شود.
در خارج از ایران یعنی هم در غرب و هم در شرق تئاتر و سینما به عنوان ابزارهای آموزشی تلقی می شوند. از سن پنج سالگی که شخصیت کودکان شروع به شکل گیری می کند کار آموزش و پرورش هم شروع می شود و کودکان با قرارگرفتن در برابر موقعیت ها به تدریج علایق و استعدادهایشان کشف می شود. اینکه به چه چیزی گرایش دارند. پزشک، دیپلمات، مهندس یا هنرمند و ... می شوند. کودکان به صورت دائم در شادی، بازی و فعالیت و کارگاه ها به صورت مستقیم آزمایش می شوند. یک بار در فرودگاه ژاپن کودکان 6 یا 7 ساله را دیدم که برای آشنا شدن با هواپیما و این فضاها آنها را آورده بودند. یعنی افراد را از همان کودکی وارد جامعه و با فضاهای متفاوت آشنا می کنند.
- گاهی ما تا میانسالی هم نمی دانیم چه می خواهیم!
بله نمی دانیم چه می خواهیم یا حتی چه کسی را می خواهیم. یک سال با یک نفر ازدواج می کنیم و بعد می فهمیم با او تفاهم نداریم. همه اینها به نقص نظام آموزشی ما بازمی گردد.
- شما چطور درگیر این نقص نشدید و از 13 سالگی فهمیدید که باید وارد کار نمایش شوید؟
ببینید روال معمول اینگونه است که کشتی تایتانیک هم که غرق شد یک یا دو نفر از میان آنها نجات پیدا کردند.
- البته از شوخی گذشته فکر می کنم خانواده هم تاثیر زیادی در روند پیشرفت شما داشته اند و اینکه پدر شما معمار بوده اند.
بله زغال خوب هم بی تاثیر نیست. از شوخی گذشته همه اینها تاثیر دارد ولی واقعا قبل از هر چیز باید درباره نظام های آموزشی صحبت کنیم. ما از بچه هایی که از پدران معمولی متولد می شوند توقعی نداریم که ارشمیدس و افلاطون و ... یا هر آدم بزرگ دیگری بشوند ...
- اما بتهوون و ارشمیدس و افلاطون و ... همه از پدرانی معمولی زاده شدند.
بله من هم همین را می خواستم بگویم ما از پدران معمولی توقع نداریم که آدم های بزرگ از خانواده هایشان متولد شود ولی از نظام های آموزشی این توقع را داریم که اگر پدر و مادری ارشمیدس تحویل آنها داد، این استعدادها و نبوغ را در جایگاه های عوضی قرار ندهند؛ مثلا هنرمند را سیاستمدار کنند.
اینجا آدم های با استعداد زیادی هستند که ظرفیت ها و نیروهایشان هرز رفته است چون شناسایی نشده اند. خیلی مهم است که کشف شوید و از کودکی دیگران بفهمند که به طور مثال شما می توانید بیزنس کنید و تاجر خوبی شوید. از همان کودکی و رفتارهایی که کودکان نسبت به دیگران از خود بروز می دهند، اینها را مشخص می کند اما اصلا توجه نمی شود یا کودکی که دائم دیگران را می خنداند می تواند به یک کمدین تبدیل شود اما خانواده اش ممکن است رفتارهای او را سرکوب کنند و به او بگویند دلقک بازی در نیاور. بچه باید مودب باشد نباید بخندد یا باید متین باشد... مخصوصا اگر دختر باشد بیشتر او را نصیحت می کنند. برای همین ما در ایران کمدین زن نداریم چون نه شناسایی می شود و نه حتی بستر رشد و توسعه این کار فراهم می شود.
- شما چه کرده اید برای اینکه استعدادهای دختران خود را شناسایی کنید؟
(می خندد) دختر اولم قربانی عشق من و مادرش شد اینقدر حواسم به مادرش بود که از او غافل شدم.
- چند سال دارند؟
یکی از آنها 18 سال و دیگری 6 سال دارد. اولی امسال کنکور داشت و حالا می خواهد وارد دانشگاه شود.
- چه رشته ای؟
رشته ای که خودش دوست دارد موسیقی است اما با توجه به محدودیت ها و مسایلی که این حرفه در ایران برای زنان دارد ترجیح می دهد که آی تی بخواند.
- توصیه شما چه بود؟
توصیه عمده من همیشه به او و دیگران این بوده که به ندای درونشان گوش کنند.
- پس هیچگاه سعی نکردید که آنها را ترغیب به کاری کنید یا برعکس منعشان کنید؟
خیر. من هیچ گاه نگفته ام که مثلا وارد بازیگری بشوند یا نشوند الان هم دختر دوم من تا حدی بازیگری را دوست دارد و گرایش های هنری و آرتیستی دارد و من او را منع نمی کنم.
- خود شما دوست دارید در خانواده یک نفر راه شما را ادامه دهد و یک بازیگر وجود داشته باشد؟
من دوست دارم در خانواده ام شخصیت های سالم وجود داشته باشند. یک زن با شخصیت سالم می تواند خانه دار خوبی باشد اما یک زن با شخصیت ناکامل و نپخته اگر بازیگر خوبی هم باشد شاید فقط برای حرفه اش مفید باشد نه برای خانواده. حرفه اهمیتی ندارد ممکن است شخصی کارگر، کفاش و نانوا با روحیات متعادلی باشد که خیلی بهتر است تا اینکه بازیگری خوب اما پرخاشجو و عصبی باشد.
- امروزه حفظ این تعادل بسیار هم سخت هست. وقتی وارد جامعه می شوید اینقدر نشانه های منفی می بینید که به راحتی تحت تاثیر قرار می گیرید.
بله برای همین هم هست که ما تصمیم گرفته ایم مدتی را به جایی غیر از این پایتخت مهاجرت کنیم. مثلا به جنگل های شمال برویم و کلبه ای در آنجا بزنیم تا دیگر برای موارد جزیی همچون بد رانندگی کردن، توهین نشنویم.
- و بعد چطور سعی می کنید بمانید و فشارها را تحمل کنید؟
ببینید یکی از متدهای روانشناسی این است که شما بتوانید خود را با اطرافتان آداپته کنید یا با موقعیت و جامعه ای که در آن هستید منطبق شوید. به طور مثال در جایی که همه در حال سیگار کشیدن هستند، تنها کاری که شما می توانید انجام دهید این است که آن جمع را ترک کنید. من اگر در جمع چند نفره کسی سیگار بکشد تذکر می دهم اما در جمع ما سینمایی ها که گروه های 40 و 50 نفره هستیم تنها می توان جمع را ترک کرد و نمی توانید به همه بگویید سیگار نکشند. خود من زمانی سیگاری شدم و بعد وقتی دیدم فقط ضرر است آن را ترک کردم.
یا در مثالی دیگر باید گفت تهرانی که الان در آن زندگی می کنیم دود و ترافیک و مشکلات زیادی دارد اما نمی توان آقای قالیباف را عوض کرد. این توانایی وجود ندارد که که شهردار را عوض کنید، شما تنها می توانید خودتان و زندگی خود را عوض کنید. به خاطر همین هم ما به این نتیجه رسیدیم که ما باید خودمان را عوض کنیم و یا به جای دیگری مهاجرت کنیم.
- در 13 سالگی چطور فهمیدید به نمایش علاقمندید و بعد هم به طور حرفه ای این کار را دنبال کردید؟
من در آن زمان کار نمایش را خیلی دوست داشتم و البته برای من نوعی آرمان گرایی بود. دهه 40 ما کودک بودیم برنامه های تلویزیون را تماشا می کردم. آن زمان من وقتی می دیدم مردم با کمدی شاد هستند و می خندند به فیلم های کمدی علاقمند شدم و از دیدن کمدی خوشحال می شدم. هرچند بعدها فهمیدم که کمدی جدی ترین کار جهان است چون شما باید بفهمید و بعد کار کمدی انجام دهید.
- خانواده هیچ گاه مانع کار شما نشدند؟
پدرم چون خودش اهل ذوق بود مانع نشد اما مادرم چون خیلی مذهبی بود تا زمانیکه متوجه نشد که بازیگری چیست و چرا می خواهم بازیگر شوم مخالف بود اما بعد که فهمید هدف ما خیر است یکی از مشوق های کارهایم شد.
- زمانیکه رفتید پاریس درباره آینده حرفه کاری خود چه فکری می کردید؟
همیشه هدف من از انتخاب بازیگری ارضای خواسته هایم بوده است و اعتقاد و باوری که به اثربخشی اجتماعی کارم داشته ام. من از طریق کارم که بازیگری کمدی است فکر می کردم می توانم روی جامعه ام تاثیر داشته باشم. فکر می کردم می توانم با نمایش اشتباهات مردم به شکل کمدی، باعث شوم تا این رفتارهای غلط به تدریج تصحیح شوند. بعدها به مرور فهمیدم که این کار یک شاخه گل در بیابان است که به تنهایی جواب نمی دهد.
همپای برنامه های تئاتر و سینما باید نظام های آموزشی و تربیتی و خانوادگی هم دچار تحول شوند که این اتفاق نیفتاد و ... به این ترتیب شما کم کم ناامید می شوید چون ما آمده ایم مردم را عوض کنیم حالا خودمان هم همان کارها را می کنیم. در خانواده عصبانی می شویم، در رانندگی مثل دیگران از کوره در می رویم، در برخورد با رفتارهای غیرمنطقی اشتباه عمل می کنیم و بعد می بینم که در نهایت مثل بقیه شده ایم نه تنها اثر نگذاشته ایم که اثر هم گرفته ایم.
- شغل دیگری جز بازیگری هم داشته اید؟
بله مسافرکشی، کلاهبرداری...
- البته شما مزاح می کنید. اما واقعا تاکنون شغل دیگری هم داشته اید؟
جدا خیر.
- زمان هایی هم وجود داشته که از بازیگری نتوانید به راحتی تامین شوید و بعد مجبور شوید به سراغ کار دیگری بروید؟
بله وجود داشته است. مثل همین الان که سر یک پروژه بودیم و بعد این کار به خاطر بی پولی متوقف و تعطیل شد و حالا یکی از دوستانم رستورانی دارد که از من می خواهد آن را اداره کنم.
- در این سالها چطور؟
من خیلی کم به کار دیگری جز بازیگری فکر کردم چون فکر می کردم چندکاره بودن شاید چندان درست نباشد. باورم این بوده که تمرکز روی یک کار خیلی بهتر از پراکندگی شغل هاست.
- فکر می کنم یکی از دلایل موفقیت شما هم همین بوده است. همسرتان چطور هیچ گاه اعتراضی به حرفه بازیگری نداشتند؟
هروقت همه چیز روبراه باشد کسی اعتراض ندارد. در زمان هایی که موقعیت های خوب کمتر پیش می آید به طور مثال می گوید به کاری غیر از بازیگری هم فکر کنم یا به پیشنهادهایی که داشته ام فکر می کند و می گوید چرا فلان کار را قبول نکردی؟
- روزی که رفتید خواستگاری همسرتان می دانستند شغل شما چیست؟
بله ما در سال 72 ازدواج کردیم آن زمان من دیگر بازیگر شده بودم.
- هزینه زندگی را به راحتی توانستید تامین کنید؟
بله آن زمان 2 میلیون پول برای ازدواج جمع کرده بودم که کفاف شروع زندگیم را می داد.
زندگینامه بهنوش بختیاری از زبان خودش:
من در 29 اردیبهشت 1354 در تهران به دنیا آمدم. کودکیام مثل کودکی خیلیهای دیگر با کلی امید و آرزو سپری شد. من هم مثل خیلی از هم نسلان و هم جنسانم به زندگی نگاه میکردم. با همان رویاهای دست یافتنی و دست نیافتنی. بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان وارد دانشگاه آزاد شدم آن هم در رشته مترجمی زبان فرانسه. این رشته را تا گرفتن مدرک کارشناسی در واحد تهران مرکز گذراندم و بعد با ورودم به دنیای سینما تمام چیزهای اطرافم تغییر کرد. بگذارید ماجرای سینما را کمی مبسوطتر بگویم. من قبل از بازیگری به عنوان منشی صحنه به سینما وارد شدم. در کنار آن در مدرسه «رسام هنر» یک دوره یک ساله تئاتر را هم زیر نظر خانم مهتاب نصیرپور گذراندم.
از خاطرات خوش آن سالها میتوانم به کار در پشتصحنه فیلم «مهمان مامان» استاد داریوش مهرجویی اشاره کنم که در سمت منشی صحنه در کنار سایر عوامل تولیدی این فیلم حضور داشتم اما در همان دوران هم سودای بازیگری و بازیگر شدن را در سر میپروراندم. سرانجام سال 1375 بود که این فرصت برایم به وجود آمد و در مجموعه «هوای تازه» ساخته آقای محمد رحمانیان بازیگری را آغاز کردم و به عرصه جدیدی در دنیای سینما وارد شدم. همان چیزی که گفتم سودایش را در سر داشتم و همین اتفاق باعث شد تا امروز بازی کنم و در کنار شما باشم و خیلی از شما من را به عنوان یک بازیگر بشناسید تا یکی از عوامل پشت صحنه فیلم. خواندن البته از نوع مجازش یکی دیگر از دغدغههای همیشگیام بود.
در تمام این سالها و در کنار بازیگری کلاسهای آوازم را رها نکردم و ادامهاش دادم. فکر میکنم این تمام ماجرای حضور من تا امروز در کنار شماست. چیزی که توضیح بیشترش خارج از حوصله این صفحات است. فقط در پایان دلم نمیآید به نام یکی دونفر که در پیشرفت کاریام خیلی به آنها مدیون هستم اشاره نکنم. کسانی که امروز در میان ما نیستند و شاید این اشاره به آنها ادای دینی باشد به محبتهایی که در حق من داشتهاند. اول از همه زندهیاد حمیده خیر آبادی که مثل فرزندی به او علاقه داشته و دارم و بعد هم زندهیادان اردشیر افشینراد و مهدی ابالسلط. روحشان شاد.
بیوگرافی الهام حمیدی :
- متولد 8/9/56 در شهر تهران است و دو برادر دارد که از خودش کوچکتر هستند.
- پدرش در جوانی تئاتر کار میکرده، عموی پدرش گوینده رادیو بوده و در واقع این استعداد در خانواده آنها وجود داشته است.
- از هفت سالگی در تمام تئاترهای مدرسه شرکت کرده که این مسئله گاه با اعتراض مادرش همراه بوده است.
- ازدواج کرده است اما همسرش در زمینه هنری فعالیت نمیکند.
- تحصیلاتش را در رشته حسابداری در دانشگاه رودهن به پایان رسانده و از همین دانشگاه لیسانس گرفته است.
- یک ترم به کلاسهای بازیگری رفته است و همان کلاسها بود که برای بازی در «آوایی در گلستان» آقای رامین لباسچی انتخاب شد.
- مردم او را با «مسافری از هند» میشناسند. او در این سریال نقش پروانه را بازی میکرد.
- بسیار کدبانو و خانه دار است. آشپزیاش بسیار خوب است و سعی میکند هر کاری که انجام میدهد به نحو احسن باشد.
- گریم او برای خیلی دور خیلی نزدیک آنقدر خوب انجام شده بود که یکی از همکارانش در نگاه اول او را نشناخته بود و فکر میکرد او از بازیگران بومی است.
- تا به حال در معجزه ازدواج، کوی دامون، نقش سنگ، جوان امروز، مسافری از هند، باران عشق، خیلی دور خیلی نزدیک، زیر تیغ و شوق پرواز بازی کرده است.
- بازی در مسافری از هند، در عین حالی که تجربیات فراوانی به همراه داشت از لحاظ روحی تاثیر عمیقی روی او گذاشت به طوری که تا مدتها حس افراد شکست خورده را داشت.
- از بین بازیگران ایرانی علاقه فراوانی به عزتا… انتظامی و اکبر عبدی دارد و از بین خانمها فاطمه معتمدآریا و گوهر خیراندیش را دوست دارد.
- عاشق صدای اصفهانی، عبداللهی و رضا صادقی است. او به هر دو موسیقی سنتی و پاپ علاقه مند است.
- در فیلم سرگیجه هم با کوروش تهامی همبازی بود. علاوه بر تهامی بازیگرانی چون مهدی سلوکی و کامبیز دیرباز هم بازی میکردند.
- اصلا به فوتبال علاقه ای ندارد، طرفدار هیچ کدام از تیمهای کشور نیست اما بازیهای تیم ملی را دنبال میکند.
- از بین کارگردانان، کارهای مجید مجیدی را خیلی دوست دارد. تماشای بچه های آسمان او را به شدت تحت تاثیر قرار داد.
- تماشای فیلم بچه های آسمان آنقدر روی او تاثیرگذار بود که هنگام خروج از سینما دلش میخواسته کفشهایش را در آورد و به افراد نیازمند ببخشد.
- به نظر او خداوند از طریق نشانه ها با انسان حرف میزند اما روزمرگی و غرق شدن در خواسته های مادی زنگاری است که مانع ازدیدن خداوند میشود.
- در جشن خانه سینما جایزه بهترین نقش مکمل را از آن خود کرد تا همگان بیشتر تواناییهای او را تایید کنند.
شخصیت شناسی ستارگان متولد ماه تیر
چقدر ستاره?های متولد تیر را می?شناسید؟ آیا آنچه در مورد متولدین تیر می?دانید در خصوصیت?های اخلاقی این ستاره?ها نیز صدق می?کند؟
برترین ها: چقدر ستاره?های متولد تیر را می?شناسید؟ آیا آنچه در مورد متولدین تیر می?دانید در خصوصیت?های اخلاقی این ستاره?ها نیز صدق می?کند؟
نیوشا ضیغمی: هدفمند، شجاع، با محبت
18تیر 1359 (8 جولای 1979)
انسانی قدرشناس و بامحبت است و اگر کسی لطفی به او کند، حتما آن را جبران خواهد کرد:
نیوشا ضیغمی موفقیت و جایگاهش به عنوان بازیگر در سینمای ایران را مدیون آقایان جعفری جوزانی و محمدعلی سجادی میداند.
به تقدیر و سرنوشت معتقد است:
ضیغمی میگوید: «برای شروع بازیگری به کانون میرفتم ولی بازیگری برایم خیلی جدی نبود. شفافتر بگویم تلاش آنچنانی برای بازیگر شدن در آن زمان نکردم و این خواست خدا بود که وارد این حرفه شدم.»
زندگی شخصی را از زندگی شغلیاش جدا میداند و هر دو را با هم پیش میبرد:
نیوشا ضیغمی: من فکر میکنم کار و پیشرفت یک زن در جامعه هیچ ربطی به موفقیتش در زندگی شخصی و خصوصیاش ندارد. خانمی میتواند در جامعه موفق باشد که زندگی شخصی موفق و سالمی داشته باشد.
اعتمادبهنفسش قابل تحسین است:
نیوشا ضیغمی علت موفقیتش را در ایمان داشتن به کارهایی که میخواسته انجام دهد میداند و اینکه همیشه باور داشته، کاری که میخواهد به سرانجام برساند برایش مهم است و آن را باید انجام دهد. کارم را دنبال میکنم و سختیها نمیتواند مانع من باشد، چون از شکست نمیترسم پس حتما به نتیجه میرسم.»
اعتقادات برایش بسیار ارزشمند است:
نیوشا ضیغمی در سال 90 به مناسبت هفته دفاع مقدس به گلزار شهدای یزد رفت.
پول و ثروت بیارزشترین ملاکها در زندگیاش است:
هیچکدام از فعالیتهای ضیغمی طبق گفته خودش جنبه مالی برای او نداشته و صرفا به دنبال علایقش بوده.
به دنبال زندگی ایدهآل است:
ضیغمی میگوید: اگر فرد به این نتیجه برسد که هدفش از زندگی چیست و برای چه چیزی زندگی میکند و برای خودش آن را مشخص کند، زمانی که به اولین هدف رسید زیربنایی میشود. برای رسیدن او به دومین هدف و... به این ترتیب به ایدهآلش در زندگی نزدیک میشود.
حامی خانواده و اطرافیانش است:
نیوشا ضیغمی در مصاحبهای اعلام کرده: «به عنوان یک خواهر بزرگتر، آینده روشا (خواهر نیوشا) برای من بسیار پراهمیت است. رابطه من و روشا نه خواهرانه است و نه مادرانه، یک رابطه دوستانه است با حس مادرانه و خواهرانه. از اینکه روشا وارد حرفه سینما شده خیلی خوشحالم. من تا به حال بیربط از روشا حمایت نکردهام.»
دوست دارد در هر کاری دستی داشته باشد:
نیوشا ضیغمی علاوه بر بازیگری مدتی است که وارد کار سرمایهگذاری در پروژههای سینمایی شده که اگر این کار را ادامه دهد طولی نخواهد کشید که نام او به فهرست تهیهکنندگان اضافه میشود. علاوه بر اینها، او یک موسسه زیبایی به نام «آدونیس» تاسیس کرده است که مختص بانوان است. جالبتر اینکه نیوشا ضیغمی فارغالتحصیل روانشناسی کودک از دانشگاه شهید بهشتی است و جالبتر اینکه دیپلم معماری هم دارد.
سام درخشانی ؛ بدشانس، مقتدر، دمدمی مزاج
21 تیر 1353 (11جولای 1973)
نکتهسنج است و عقایدی والا دارد:
سام درخشانی معتقد است دهه چهارم زندگی یک هنرمند، اوج شکوفایی و بلوغ هنری اوست و بیشتر افرادی که در دهه دوم و سوم زندگی خود مطرح شدند بعد از این دوره دچار حاشیه میشوند و در کل کنار میروند.
با مردم روابطی ملایم و موزون دارد و رفیقباز است:
سام درخشانی دوران نوجوانیاش را بین چهارراه ولیعصر(عج) و کالج گذرانده و در این محله هم به دنیا آمده است. درخشانی درباره دوران نوجوانیاش اینچنین میگوید: از زمانی که یادم میآید دنبال دوست بودهام. اول با بچههای محله و بعد هم چند نفر گروهی تشکیل دادیم که یک شکل لباس میپوشیدند و یک مدل کفش میخریدند و من هم مثل همان جوانها بودم.
هیچوقت یادگیری و آموزش را کنار نمیگذارد و همیشه تشنه آموزش است:
سام درخشانی خود را از آن دست بازیگرانی میداند که از اجتماعات و محیط پیرامونش خیلی تاثیر میگیرد: «خیی وقتها در زندگی روزانهام میایستم تا یک محیط یا اتفاق را از نزدیک ببینم و این دیدن را در بازیام به کار میگیریم، من بازیگری را تجربه کردن یک زنگی واقعی میبینم.»
به شانس و تقدیر خیلی اعتقاد دارد:
درخشانی، هنگامی که هنوز معروف نشده بود خود را بدشانس میدانست وقتی از او در اینباره سؤال شد چنین پاسخ داد: «شاید زمانی من این را گفته باشم که بدشانس هستم ولی مسلما ناشی از بیتجربگی و نرسیدن به بلوغ فکری باشد. الان که اینجا هستم به این دانش رسیدهام که چه خوب شد آن اتفاق در آن زمان برایم پیش نیامد و حالا احساس میکنم چقدر خوششانس هستم.»
تاثیرگذار است:
سام درخشانی خودش را فرد تاثیرگذاری معرفی میکند که در هر جمعی که قرار میگیرد دیگران را تحتتاثیر قرار میدهد و میگوید: در دوره نوجوانی اگر گروهی داشتیم، رئیس گروه من بودم.
سلیقهاش دائم در حال تغییر است:
درخشانی در دورهای از زندگیاش نه اهل خواندن کتاب هنری بوده و نه به هنر فکر میکرده و همچنین علاقه زیادی هم به خلبانی داشته است و همیشه لباس خلبانی میپوشیده تا اینکه رفتهرفته به تئاتر علاقه پیدا کرده و در دبیرستان به عنوان بهترین بازیگر تئاتر در منطقه شناخته شده است. او مدتی است که یک عطرفروشی تاسیس کرده است.
در حوزهای که فعالیت میکند دوست دارد بهترین باشد و برای رسیدن به آن نیز خیلی تلاش میکند:
سام درخشانی دوست دارد مردم او را به عنوان یک بازیگر خوب بشناسند و افرادی که او را میشناسند به دلیل چهره، بازی یا حاشیههایش او را به یاد نیاورند.
تشکیل زندگی مشترک برای این شخص مهم و حیاتی است این اتفاق میتواند موفقیتهایش را بیشتر کند:
سام درخشانی خیلی بچهها را دوست دارد و طبق گفتههای خودش 5-4 سالی است که آمادگی ازدواج کردن را دارد اما موقعیتش پیش نیامده است.
شنونده خوبی است و با تمرکز به گفتههای اطرافیانش توجه میکند:
سام درخشانی خودش را یکی از بهترین افراد برای درددل کردن میداند و میگوید:«اگر میخواهید درددل کنید پیش من بیایید.»
تام هنکس؛ مهربان، منضبط و مستقل
19 تیر 1336 (9 جولای 1956 )
ا گر حرفهاش را از روی علاقهاش پیدا کند، ثروت بزرگی را پیشرو دارد:
دستمزد هنکس برای هر کدام از فیلمهای اخیرش، 20 میلیون دلار بوده است. بازی او در نقش دوستداشتنی فارست گامپ، 70 میلیون دلار درآمد برایش به همراه داشت. درآمد ناخالص هنکس برای 31 فیلمی که بازی کرده، چیزی حدود 3 میلیارد دلار تخمین زده میشود که از این لحاظ در بین هنرمندان، مقام اول را داراست. همچنین تام تا به حال برنده 2 جایزه اسکار برای بازیگر نقش اول مرد در فیلمهای «فارست گامپ» و «فیلادلفیا» بوده.
فردی مهربان، خوشمشرب و دوستداشتنی است:
از تماشاگران فیلمهای هنکس گرفته تا ستارگان سینمای ایالات متحده، همگی او را دوست دارند. بسیاری از این ستارهها از جمله ویل اسمیت او را الگو قرار میدهند و دوست دارند یک زندگی حرفهای مانند او داشته باشند.
تغییرات و تنوع زیاد در زندگی برای این شخص مخرب خواهد بود:
تام هنکس در کتاب خاطراتش از دوران کودکی خود مینویسد: تغییر پشت تغییر، همیشه مجبور بودم طبق عادات و سلیقه نامادریهایم زندگی کنم، زیرا پدرم 3 بار ازدواج کرد و همسرانش را طلاق میداد و با مادر من هم نتوانست بیش از 3 سال زندگی کند. بنابراین از یک سالگی طعم نامهربانیهای پدر، احساس و رفتار را عوض کرده.
علاقهمند به نجوم و حتی به داستانهای علمی- تخیلی است:
فیلم مستند «ویرانی فوقالعاده» که تام هنکس به عنوان تهیهکننده، فیلمنامهنویس و قصهگو در آن فعالیت کرده است از تجربیات سفر انسان به کره ماه حکایت میکند. در این فیلم، هنکس با روشی جدید و منحصربهفرد تماشاگران را به کره ماه میبرد و همچنین برای تهیه این فیلم، تام دست به دامن ناسا شده است.
این شخص خواهان استقلال در زندگی است و دوست ندارد زیر سلطه کسی باشد:
تام هنکس بازیگری را از دوران دبیرستان با تئاتر مدرسهای آغاز کرد. رفتار مودبانه و موقرش توجه هر تماشاچی را به سوی خود میکشاند. او میخواست هرچه زودتر از میان خانواده از هم پاشیدهاش دور شود و استقلال خود را به دست آورد. از این رو تصمیم گرفت وارد دانشگاه شود و زندگی دانشجویی مستقلی را برای خود دست و پا کند.
از نظم و انضباط خاصی برخوردار است:
تام هنکس در گفتوگویی که با اپرا وینفری داشت گفت: هیچ رمز و راز ویژه و بزرگی در ارتباط با من وجود ندارد. شاید برخی از کارهایی که انجام میدهم به چشم بعضیها عجیب و غریب بیاید و توجهات را به سمت خود جلب کند. اما در کل زمانی که مشغول کار هستم، انضباط را رعایت میکنم و نسبت به آنچه انجام میدهم دقیق هستم و عشق و علاقه خاصی به آن دارم و همه تلاشم این است که کار هنریام را با خلاقیت انجام دهم.
زندگی شخصیاش برایش حائز اهمیت است:
تا به امروز هیچ روزنامهنگاری نتوانسته وارد خانه هنکس شود و هیچ عکاسی، عکسی از مکانی که او در ان زندگی میکند نگرفته و هیچ وقت خانوادهاش را در معرض نمایش نگذاشته است. در صورتی که از جمله هنرمندانی است که بیشترین همکاری و همراهی را با اهالی مطبوعات و رسانههای گروهی دارد.
بیوگرافی
با سلام خدمت کلیه کاربران عزیز
سعید کریمی
متولد
1369/04/18
اهل : تهران
کاردانی کامپیوتر نرم افزار دانشکده فنی شهید شمسی پور
دانشجو کارشناسی رشته ict تکنولوژی مخابرات و فناوری اطلاعات دانشکده مخابرات هستم
رنگ مورد علاقه ام : آبی
فصل مورد علاقه ام : بهار
آهنگ و فیلم : آهنگهای باحال
علاقه مندیهای دیگر : زندگی ، موسیقی ، خانواده، نت ، کوه
علاقه مندی 30 یا 30 : راست
آرزویم : دلم میخواهد غروبی بیاید ، همراه با نم نم باران ،تنهای تنها در کنار دریا باشم ، قلم و کاغذی در دست داشته باشم و بنویسم....
رنگ عشق از دیدگاهم : در آغاز آبی اما بعد تیره و تار ولی به امید آبی تر شدن
طعم عشق : در آغاز شیرین اما بعد تلخ
فعالیت در عرصه نت :
از سال 1385 در عرصه وبلا گ با
www.pasargadsaeed.blogfa.com
آغاز کردم
البته در سایر سیستم های دیگر نیز بلاگ دارم که سرچ کنید(pasargadsaeed )همه میان
در سال 1389 سایت جرقه داتکو راه انداختم که در سال 1391 به جرقه ایرانی تبدیل شد بخاطر مشکلاتی
www.jaragheirani.ir
البته در خرداد ماه سال 1391 نیز یک فروشگاه کارت شارژ با نام سلطان شارژ راه انداختم
www.king-web.ir
که هر دو در سایت ساماندهی ثبت هستند
از اوایل تیر ماه در سایت های کلیکی فعالیت خودم رو آغاز کردم و هم اکنون نیز فعال هستم
در آینده نیز در فکر راه اندازی یک سایت کلیکی و یک سایت دایرکتوری یا همون لینک باکس هستم
***دو نکته***
تجربه ازدیروزاستفاده ازامروزامیدبه فردا...
ولی ما با3جمله دیگرزندگی مان راتباه میکنیم.
حسرت دیروزاتلاف امروزترس ازفردا
***
یافتن آب به عشق است نه به سعی اما پس از سعی
***
خلاصه ای از بیوگرافی حدیث میر امینی
نام: حدیث میر امینی
تولد: سال 1367
تحصیلات: فارغ التحصیل رشته ی نمایش
حدیث میر امینی فارغ التحصیل رشته ی نمایش است و اکنون در همین رشته به فعالیت های تلویزیونی و هنری می پردازد.
حدیث میر امینی فرزند چهارم خانواده است و سه برادر بزرگتر از خود هم دارد . رنگ قرمز رنگ مورد علاقه ی حدیث میر امینی است و به غذاهای ایتالیایی هم علاقه فراوان دارد.
بازیگر مورد علاقه ی خارجی او رابرت دنیرو است. تفریح مورد علاقه ی حدیث میر امینی فیلم دیدن و ورزش کردن است . و این بازیگر شنا را بیشتر از هر ورزش دیگری دوست دارد او عاشق سینما است و دوست دارد در این عرصه بسیار موفق تر از تلویزیون باشد.
حدیث میر امینی به سهیلی زاده و مهران مهام علاقه ی زیادی دارد و معتقد است آنها به او کمک زیادی کرده اند.
حدیث میر امینی در پاسخ به این پرسش که چهقدر از ابتدای مسیر بازیگری خود دغدغه کلیشه نشدن را دارد،افزود: بسیار تلاش میکنم در نقش خاصی کلیشه نشوم، خوشبختانه در سالهای اخیر موقعیتهایی برایم به وجود آمده است که بتوانم نقشهای کاملا متفاوتی بازی کنم.
«فیلم های حدیث میر امینی»
فیلم های تلویزیونی:
فیلم های تلویزیونی که حدیث میر امینی در آن ایفای نقش کرده عبارتند از: قصیده شب بارانی ( علی سبزواری )،گزارش یک اعدام ( ابراهیم شیبانی )،رها ( بشیر آزادپور )،مرد ( سیروس الوند )،اتوبوس ( نیما اقلیما )،دژ شوق ( سید مجید پرهیز )،چشم خدا ( احسان صادقی )،قصه داوود و قمری ( آیدا پناهنده )،پاپوش ( منوچهر هادی )،آوازهای مادرانه ( اصغر هاشمی )
مجموعه های تلویزیونی :
سریال هویت،سریال گیلعاد ( حسین سهیلی زاده )،سریال گل های گرمسیری ( عسگرپور )،سریال شب می گذارد ( راما قویدل )،سریال دلنوازان ( حسین سهیلی زاده )،سریال سراب ( حسین سهیلی زاده )،سریال ساختمان پزشکان ( سروش صحت ) - حضور افتخاری در دو قسمت پایانی،سریال شاید برای شما هم اتفاق بیفتد - حضور در دو اپیزود،سریال زن بابا ( سعید اقاخانی )
فیلم های سینمایی:
فیلم های سینمایی که حدیث میر امینی در آن به ایفای نقش پرداخته عبارتند از: شب حورا ( شهاب ملتخواه )
ورود آقایان ممنوع ( رامبد جوان )
بیوگرافی کریس انجل و اسرار شعبده بازیهایش
کریس آنجل Christopher Nicholas Sarantakos در سال 1967 در آمریکا بدنیا آمد. او به همراه مادر یونانی، پدر و دو برادرش Costa و JD و دوگربه خانگیش در نیویورک بزرگ شد. او در نوجوانی به یادگیری و نواختن سازهای موسیقی مثل فلوت و آکودیون پرداخت. یکی از بزرگترین مشکلات کریس در زندگی از دست دادن پدرش بدلیل سرطان بود. وقتی در سن 6 سالگی عمه او یک شعبده بازی با ورق برای او انجام داد مسیر زندگی کریس تغییر کرد و از همان دوران به انجام کارهای عجیب و غریب و شعبده بازیهایی که بیشتر جنبه واقعیت داشته باشند پرداخت. دو نفر از بزرگترین شعبده بازانی که او را تحت تاثیر قرار دادند و کریس از کارهای آنها الهام میگیرد Harry Houdini و Aldo Richiardi هستند. او از همان دوران نوجوانی در مهمانیها و جشنها شروع به انجام شعبده بازیهای فراگرفته و ابتکاری خود میزد. در همین زمان شعبده بازی بنام James Randi که از خوانندگان گروه AngelDust بود ورقهای بازی را بنام Angel منتشر کرد و آهنگ MindFreak را برای برنامههای نمایشی کریس آماده کرد.
کریس با پشتکار و تلاشهای روز افزون به اوج قدرت و شهرت رسید تا آنجا که در سال 2001 و 2004 برنده جایزه IMS Magicians (International Magicians Society) که از سال 1968 تا بحال مجموعا 37000 عضو در سرار دنیا دارد و در سال 2005 برنده جایزه بزرگترین شعبده باز آمریکا شد و برنامهای در یکی از کانالهای ماهواره بنام A&E هرهفته کارهای جدیدش را پخش میکند. او در این کانال شروع به آموزش کارهای ساده شعبده بازی به بینندگان کرد و در مصاحبهای با Penn Jillette اظهار کرد که باور نمیکند که انسانی با که قدرت ماوراءطبیعه وجود داشته باشه.
کریس آنجل شعبدهباز قابلی است. اصلا شکی در این نیست. همین که جایی مانند انجمن شعبدهبازان جهانی استاد شعبدههای روز آمریکایی را بهعنوان مرد سالشان انتخاب کرده و اسمش را جزو شش شعبدهباز تاثیرگذار 25 سال گذشتهمیآورد یعنی اینکه مرد جوان خیلی بیشتر از باور همه کارش را بلد است و میداند که چطور ذهن و حواس بیننده را با خودش همراه کند.
همه مهارت تردست جوان همین است: اینکه جوری نمایشاش را اجرا کند که بیننده ذرهای به دیدههایش شک نکند و خیال برش دارد که هر چه هست و نیست یک ماجرای واقعی است و آن کسی هم که دارد روبهرویش ژانگولر میزند نه یک تردست ماهر بلکه آخر همه کمالات و معنویات روحی و اینجور چیزهاست. خواب خوش بینندههای مبهوت کریس آنجل زمانی از بین میرود که بفهمند همه کارهای او فقط یک شعبده است. تر دستی مردی که مهارتش خیرهکننده است و باورنکردنی!
راه رفتن روی آب
راه رفتن روی آب همیشه برای مردم دنیا کار پیچیدهای بوده تا جایی که اگر کسی میتوانست چنین کاری بکند و با وزن چند ده کیلوییاش روی آب راه برود – بدون اینکه آب از آب هم تکان بخورد- انگار کاری کرده بود در حد و اندازه معجزه. اما اینکه کسی در قرن بیست و یکم، آن هم با آن سر و شکل امروزش، بخواهد پابرهنه روی آب قدم بردارد جای حرف زیادی دارد.
آنجل با ترفند راه رفتن روی آب خیلی از مردم عامه جهان را که عشق ژانگولر زدن دارند با خودش همراه کرد. گل سر سبد برنامههای اول مجموعه «مایندفریک» هم همین راه رفتن روی آب بود؛ کلیپی که در آن نشان میداد مرد جوان در حالی روی آب به آرامی قدم برمیدارد که یک عالم آدم بالغ و عاقل دور و برش در استخر دارند بی خیال شنا میکنند.
رازگشایی:
قاعده بازی آبکی کریس آنجل خیلی زودتر از آنچه که انتظار میرفت فاش شد. کلیپ و عکسهای زیادی که خبر از حقه ساده تردست جوان میداد و اینکه او به چه راحتی و فقط با کمک گرفتن از دو، سه لایه شیشه و یک فیلمبردار وفادار و چند نفری که همیشه از سیاهی لشکرهای او به حساب میآیند از خجالت هر چه شعبدهباز و تردست دنیاست درآمده و برای مدت زیادی عالم و آدم را سر کار گذاشته بود. ماجرا سادهتر از این حرفهاست.
یک میز شیشهای بسیار ظریف که البته از نمونههای دیگر محکمتر و سختتر است و میتواند وزن 80 کیلویی آقای شعبدهباز را تحمل کند جوری در استخر قرار گرفته که با زاویهای که فیلمبردار از آنجل نمایش میدهد به هیچ صورتی دیده نمیشود و آن قدر هم ظریف است که حتی در نمای بستهای که از کف پای آنجل هم گرفته شده هیچ اثری از پیچ و تابهای جنس شیشهای میز نیست!
کریس آنجل برای واقعیتر شدن ماجرا کارهای دیگری هم کرده؛ اینکه بعضی از قسمتهای میز را باز نگه داشته تا هرازگاهی آنهایی که داشتند زیرآبی میرفتند سری بیرون بیاورند، نفسی بکشند، تشویقی کنند و دوباره به آب تنیشان ادامه بدهند!
شعبدهباز روی لایهای از شیشه ظریف و محکم راه میرود.در حالی که همه تصور میکردند روی آب پا میگذارد
میز شیشهای آنقدر ظریف ساخته شده که بهراحتی قابل دیدن نیست.
رد شدن نخ از گردن
کریس آنجل کارهای زیادی کرده است. از نصف کردن آدمیزاد وسط خیابان گرفته تا درآوردن پروانه از دل و روده خودش. همهاش را هم در چشمزدنی انجام داده بدون اینکه کسی لحظهای بخواهد به حقیقت کارهای شعبدهباز شک کند. کلیپهای هر کدام از این تردستیها هم در اینترنت زیاد است.
این وسط رد کردن نخ از وسط گردن بدون اینکه ذرهای خون روی زمین بریزد از آن کارهایی بود که مو به تن همه سیخ کرد و خیلیها همانجا به اوج کار شعبدهباز پی بردند. در یکی از از کلیپهای مایندفریک، کریس آنجل رو به دوربین بدون اینکه بخواهد کار اضافهای کند نخی را روی گردنش میکشد و آن قدر این کار را ادامه میدهد که نخ کمکم توی گلویش فرو میرود و دیگر دیده نمیشود. فقط دو سر نخ باقی میماند و تلاش بیشتر شعبدهباز برای در آوردن دوباره نخ از بیخ گلویش!
رازگشایی:
حقه است! آن هم به روشی که حل آن برای من و شمای بیخبر از همه جا کمی سخت است. البته اگر کمی با فوتوفنهای شعبدهبازی آشنا باشید متوجه میشوید!
شعبدهباز قبل از انجام تردستیاش مادهای خاص به گردنش مالیده که بعد از هر بار تکان نخ ضخیمتر شده و مانند خمیر و به رنگ بدن او نخ را به درون خودش راه میدهد بدون اینکه از پوست گردن جدا شود. اینجاست که تماشاچی فکر میکند خمیری که روی گردن شعبدهباز است همان پوست برآمده اوست که با تکانهای نخ دارد متورم میشود!
یک نخ پلاستیکی تنها وسیلهایست که شعبدهباز با آن کارش را شروع کرد
خمیر پلاستیکی در مدت کوتاهی کاملا به رنگ پوست شعبدهباز درمیآید
کریس آنجل
مادهای که آنجل برای فرو کردن نخ در گردنش استفاده میکند. فقط یک وسیله خاص شعبدهبازها است.
رد شدن غلتک از روی بدن
حتی کسی مانند کریس آنجل معروف هم با آن دک و پزش یک جاهایی برای اینکه حواس مردم کوچه و بازار ینگه دنیا را سمت خودش جلب کند به وسط خیابان میآید و با آن قد و قامت نه چندان پهلوانیاش خودش را به زیر یک غلتک چند صد تنی میاندازد. این اجرا یکی از پربینندهترین کلیپهای آقای شعبدهباز بود که یک روز تابستانی در نیویورک اجرا شد. برای کریس آنجل پارچهای بزرگ روی زمین پهن کردند و رویش هم یک عالم خرده شیشه ریختند. غلطک را هم کمی عقبتر گذاشته بودند. کریس به وسط میدان آمد. روی پارچه دراز کشید و شکمش را به روی شیشهها گذاشت.
بدون اینکه حتی یک قطره خون از بدنش بریزد. بعد هم غلتک آسفالت کاری راه افتاد و از روی انگشتهای پای شعبدهباز رد شد و تا کمر او جلو آمد. آه و ناله شعبدهباز بود که بلند شد. مردم هم بدتر! بعد هم غلتک کنار میرود و کریس جوان خودش را از زیر آن بیرون میکشد. شعبدهباز زنده است بدون اینکه حتی خراشی برداشته باشد!
رازگشایی:
کریس آنجل بیشتر از اینکه شعبدهباز خوبی باشد داستان رد شدن غلتک از بدن شعبدهباز هم یکی از آن ماجراهایی است که او به خوبی از پس آن برآمد. اولا که شیشهها واقعی نبودند و از جنس همان شیشههایی بودند که این روزها در تهیه فیلمهای سینمایی و صحنههای اکشن آنها زیاد به کار گرفته میشود. آنجایی که بطری شیشهای توی سر دشمن میشکند یا طرف از بالای یک برج چند طبقه با یک عالم شیشه خرده شکسته به پایین میآید.
این جور شیشهها ساختگی هستند و هیچ آسیبی به بدن نمیزنند. اما اصل ماجرای غلتک اینجاست که قبل از اجرای شعبدهباز دار و دسته او به محلی که آنجل قرار بود در آن اجرا داشته باشد رفتند و مساحتی به اندازه بدن او را کندند. جایش را هم با یک اسفنج نرم و انعطافپذیر پر کردند و رویش را هم پارچه کشیدند و خرده شیشه ریختند. با رد شدن غلطک از روی پاهای شعبدهباز بدن او به پایین میرفت و هیچ آسیبی نمیدید!
غلتک آسفالتکاری در حالی از روی تن شعبدهباز رد شد که زیر بدن او پر از خردهشیشه بود
یک نوار اسفنجی پهن زیر بدن شعبدهباز قرار میگیرد تا بافشار غلتک آسیبی به او نرسد
عکس های نامزدی کریس انجل
شعبده باز مشهور آمریکایی نامزدی خود را با "ساندرا گونزالز" رسما اعلام کرد.
"کریس انجل" شعبده باز 43 ساله مشهور آمریکایی که به خاطر اجرای برنامه تلویزیونی "ذهن عجیب کریس انجل" طرفداران زیادی را در سراسر دنیا جذب کرده سرانجام تصمیم گرفت با دنیای مجردی خود خداحافظی کند و در روز 7 سپتامبر نامزدی خود را با "ساندرا گونزالز" رسما اعلام کرد.
گفتنی است "کریس انجل" نامزد خود را 4 سال پیش در یکی از سری برنامه هایش در حالی ملاقات کرده بود که در آن برنامه کریس عروسش را با 5 قیراط الماس و حلقه های تیتانیوم سورپرایز کرده بود و این رابطه تا به حال به طول انجامیده و منجر به ازدواج آنان شد.
از زمان دقیق مراسم ازدواج آنها خبری در دست نیست .
سن و تحصیلات هنرمندان ایرانی
پوریا پورسرخ:متولد56 در تهران.دکترای فیزیولوژی گیاهی
لاله اسکندری: متولد 51 در تهران. لیسانس گرافیک
مهناز افشار: متولد 56 در تهران. دیپلم تجربی
پژمان بازغی: متولد 53 در تهران. لیسانس صنایع
عسل بدیعی: متولد 56 در تهران.لیسانس تغذیه
زیبا بروفه: متولد 54 در تهران. لیسانس حقوق قضایی
ماهایا پتروسیان: متولد 48 در تهران. لیسانس تئاتر
پارسا پیروزفر: متولد 51 در تهران. لیسانس نقاشی
هانیه توسلی: متولد 58 در همدان.دانشجوی رشته نمایش نامه نویسی
هدیه تهرانی : متولد 51 در تهران.دیپلم
بهناز جعفری: متولد 53 در تهران. لیسانس ادبیات نمایشی
رامبد جوان: متولد 50 در تهران.دیپلم
چکامه چمن ماه: متولد 59 در تهران.دیپلم مجسمه سازی
لیلا حاتمی: متولد 51 در تهران. تحصیل در مهندسی برق و ادبیات مدرن فرانسه را در سوییس نیمه کاره رها کرد
مجید حاجی زاده: متولد 58 در تهران.تحصیل در رشته میکروبیولوژی را رها کرد و هم اکنون تئاتر می خواند
میترا حجار: متولد 55 در تهران.دیپلم
امین حیایی: متولد 49 در تهران. تحصیل در رشته کامپیوتر را رها کرد
شهاب حسینی: متولد 52 در تهران. تحصیل در رشته روانشناسی را رها کرد
شهرام حقیقت دوست: متولد 51? کارشناس رشته تئاتر
رضا داوود نژاد:متولد 59 در تهران. تحصیل در رشته حقوق را رها کرد
سام درخشانی: متولد 59 در تهران.تحصیل در رشته نمایش را رها کرد
بهرام رادان: متولد 58 در تهران. لیسانس مدیریت بازرگانی
حبیب رضایی: متولد 48 در مشهد. لیسانس مدیریت بیمارستان
بهاره رهنما: متولد 52 در تهران.لیسانس ادبیات فارسی و حقوق قضایی.دانشجوی فوق لیسانس در رشته نمایش
مریلا زارعی: متولد 53 در تهران. لیسانس مهندسی صنایع قضایی
فقیهه سلطانی: متولد 53 در تهران.لیسانس ادبیات نمایشی
رامبد شکرآبی: متولد 51 در تهران. دیپلم ریاضی
رضا شفیعی جم: متولد 50 در تهران. لیسانس نقاشی
غزل صارمی: متولد 57 در تهران.دیپلم
میلاد صدر عاملی: متولد 61? دانشجوی رشته مهندسی نساجی
امیر حسین صدیق: متولد 51 در نیشابور. دیپلم بازیگری
لادن طباطبایی: متولد 49 در تهران.لیسانس بازیگری
شبنم طلوعی: متولد 50 در تهران. دیپلم
پرستو صالحی: متولد 56 در تهران. لیسانس
رزیتا غفاری: متولد 51 در تهران. لیسانس کارگردانی سینما
شقایق فراهانی: متولد 51 در تهران. لیسانس نقاشی
گلشیفته فراهانی: متولد 62 در تهران. دانشجوی رشته موسیقی
نگار فروزنده: متولد 57 در تهران.دیپلم
حدیث فولادوند: متولد 56 در تهران.فوق دیپلم
علی قربان زاده: متولد 57 در تهران.دیپلم
شبنم قلی خانی: متولد 56 در تهران. فوق لیسانس رشته تئاتر
ترانه علیدوستی: متولد 63 در تهران. دیپلم
مهتاب کرامتی: متولد 50 در تهران. لیسانس میکروبیولوژی
نیکی کریمی: متولد 50 در تهران. دیپلم تجربی
مانی کسراییان: متولد 55 در شیراز. لیسانس بازیگری
باران کوثری: متولد 64 در تهران. دیپلم موسیقی
کامبیز کاشفی: متولد 56 در تهران. دیپلم
محمد رضا گلزار: متولد 54 در تهران.لیسانس مکانیک سیالات
پوپک گلدره: متولد 50 در تهران. لیسانس روانشناسی
سروش گودرزی: متولد 53 در تهران. لیسانس کامپوتر
لادن مستوفی: متولد 51 در شهسوار. لیسانس کارگردانی
مرجان محتشم: متولد 48 در تهران، رها کرده دبیرستان
یکتا ناصر:متولد 57 در تهران.لیسانس مهندسی محیط زیست
بیوگرافی سپیده خداوردی
سپیده خداوردی دارای تحصیلات ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد اراک می باشد. وی بازیگری را با مجموعه “بچه های خیابان” همایون اسعدیان آغاز کرد.
وی در فیلم ها و سریال های متعددی مانند: “ایستگاه بهشت” به کارگردانی نادر مقدس، “قهوه اسپرسو” به کارگردانی رضا بهشتی، “یک گوشه پاک و پرنور” به کارگردانی علی موذنی، “گیلعاد” به کارگردانی حسین سهیلی زاده و … به ایفای نقش پرداخته است.
در ضمن خداوردی 11 سال سابقه فعالیت در زمینه موسیقی دارد و نوازنده ارکستر ملی است.در زیر عکسهای وی را که در کنسرت شجریان یک نوازنده است را میبینید.
شیلا خداداد
تاریخ تولد: 14 آبانماه 1359
محل تولد : تهران
در سینما ما معروف است که مسعود کمیایی به نوعی کاشف استعدادهای جوان است . این نکته جهت حضور ستارگان صاحب نامی که امروزه در سینمای ما جایگاه خاصی پیدا کرده اند ،کاملا هویدا است . تنها هدیه تهرانی و محمدرضا فروتن دو نمونه از این سوپر استار های دهه اخیر سینمای ما بوده اند که با کلید طلایی کمیایی وارد دنیای اعجاب انگیز سینما شدند و هر چند استارت اولیه همراه توسط یک کارگردان و یا تهیه کننده زده می شود اما مسئله اصلی نوع و نگاه بازیگر به هنر و مقوله بازیگری است که خود باعث ماندگاری و یا اوفل او می شود . یکی از این استعدادهایی که نخستین بار در یکی از کارهای در خود توجه مسعود کمیایی فرصت حضور یافت شیلا خداد است . بازیگر جوان و مستعدی که بر خلاف ادعای بسیاری که علاقه مندی صرفشان به تئاتر قلمداد می کنند و مدعی خوردن خاک صحنه هستند ،کارش را بازی در فیلم های سینمایی شروع کرد ،بدون آن که پرونده ای از نقش های کوتاه از اپیزودهای تلویزیونی داشته باشد .
شیلا خداداد در 14 آبان ماه سال 1359 در تهران متولد شده و دارای مدرک مهندسی شیمی می باشد .
او اولین بار بازیگری را با بازی در فیلم اعتراض کیمیایی شروع کرد . اعتراض جولانگاه خوبی برای یک جوان با استعداد کم تجربه مانند شیلا بود و بازی در کنار کسانی چون داریوش ارجمند ،میترا حجار و محمد رضا فروتن تجربه خوبی برای او به شمار می رفت. مدتی بعد حمید لبخنده کارگردان معروف سریال در پناه تو که خود بازیگرانی چون پارسا پیروز فر و لیعا زنگنه را به سینمای ایران شناسانده بود برای فیلم جدیدش یعنی آبی در کنار هدیه تهرانی ،بهرام رادان و حسن جوهرچی از وجود شیلا خداداد بهره جست . شیلا در آبی نقش یک مادر جوان و بارداررا علی رغم سکانسهای محدود به خوبی ایفا کرد و همین مقدمه خوبی برای شناخته شدن وی در فیلم عیسی می آید علی ژکان تا در این فیلم هنرپیشه نقش اول زن باشد.
او در سال 82 در فیلم قلبهای نا آرام در نقش یک عروس به کارگردانی مجید مظفری و تهیه کنندگی امید نجیب زاده در نقش مقابل حمید خندان (خواننده) ظاهر شد اما فیلم به موفقیتی چندانی نرسید.
قاسم جعفری کاگردان خوش سلیقه صدا و سیما در یک اقدام بی سابقه در در تاریخ تلویزیون در دهه اخیر ،طرح یک سریال دو زبانه را به مرحله اجرا در آورد. سریال که از جذابیتهای خاص مردم هندوستان که همواره در کشور ما محبوبیت خاصی دارند استفاده کرد. ترکیب و تلفیق دو ملیت ،دو خانواده ،دو فرهنگ و دو زبان و تکرار همان داستانهای قدیمی فیلم های هندی که دختر و پسری عاشق هم می شوند و خانواده ها مخالفند و ساز ناکوک می زنند و با سنگ اندازی مشکلات فراوانی بر سر راه دو دلدار ایجاد می کنند تولید شد.
نکته قابل توجه و در خور تحسین این سریال فرو رفتن ماهرانه و حرفه ای شیلا خداداد در قالب یک دختر نجیب زاده هندی است.ضمن این که با کوشش های مستمر و خالصانه زبان شناسی چون ایرج نوذری ،شیلا خداداد کاملا لهجه و گویشی هندی وار دارد می توان او را به عنوان یک دختر هندی تلقی کرد.
و اما بازی آخر او در فیلم ازدواج به سبک ایرانی به کارگردانی حسین فتحی در کنار بازیگرانی مطرحی چون داریوش ارجمند فاطمه گودرزی ،دانیل هولمز،لادن طباطبایی ،محمد رضا شریفی نیا و حسام نواب صفوی نقش شرین را ایفا کرده است.
داستان از این قرار است که یک جوان آمریکایی برای شرکت در توری برای دیدن نقاط تاریخی ایران به آژانسی می رود که شیرین خانم (شیلا خداداد)در آن کار می کند و در همان نگاه اول ،مثل قصه های شاه پریان یک دل نه صد دل عاشق شیرین خانم می شود و دل به او می بازد . اما ماجرا به همین سادگی ها نیست حاج ابراهیم(داریوش ارجمند ) دختر به خارجی نمی دهد به خصوص از نوع آمریکایی اش باشد و حالا تازه کشمکش ها آغاز شده است...
شیلا خداداد در چهاردهم آبان ماه سال 1359 دریک خانواده کوچک و در شهر تهران به دنیا آمد.
او دوران تحصیل خود را با موفقیت سپری کرد و در سال 75 وارد دبیرستان شد . در دبیرستان در رشته ریاضی فیزیک به تحصیل پرداخت و در سال 78 با معدل 17 فارق التحصیل شد و به دانشگاه راه یافت . در دانشگاه رشته مهندسی فیزیک را برگزید و در این رشته شروع به تحصیل کرد.
شیلا خداداد به طور کاملا اتفاقی توسط مسعود کیمیایی وارد عرصه سینما شد و در کنار بزرگان این رشته شروع به کار کرد.او تاکنون در فیمهای« اعتراض ، آبی ، عیسی می آید ، قلبهای ناآرام » و مجموعه تلویزیونی « مسافری از هند » ایفای نقش نموده . وی همچنین در رشته موسیقی نیز فعالیت دارد و در چند گروه موسیقی مشغول به کار است. ورزش مورد علاقه او فوتبال و والیبال ، وتیم مورد علاقه اش استقلال است